“شیان” محفل “شورِ یارانِ ابر و نوا”
دیروز در شیان، انگار ابرها هم شور آغوش داشتند به سان توتهای خزیده در دامنهای گلگلی دختران دیار توتچین و چکهچکه باران شدند همنوا با موسیقی دلربا و کلاسیک کُردی؛ همچو آواهایی که در شادی و غصه این مردمان، جرعهجرعه عشق و امید نامتناهی میدهند.
واژگان از توصیف زیباییِ آمیختگی توتفرنگی و باران و موسیقی در جشن شکرگزاری این محصول قاصرند و همین فضای فریبا، حضار بیچتر را دلرباییِ بهار کردستان روی صندلیهایشان نشاند و روزی ناب را در خاطرههایشان ثبت کرد.
هرچند درآمد کشاورزان در کردستان اندک است اما کشاورزی در شیان انگار خود عشق است، عشاقی یاغی. امّا یاغیانِ بزرگ، اصولی دارند. در شیان تداعی یاغیگری وقتی است که محصول توت فرنگی ارگانیک شود، رمزش حفظ همان اصول است. آری گرچه عایدی کم است اما این عاشقانِ جدّی میانهای با عبوسیت ندارند و سالانه ۲۰ هزار تن از ۶۵ هزار تُنِ تولیدی در کردستان در این پایتخت توتفرنگی ایران برداشت میشود.
جهان واقعی شاید همین لحظاتی بود که امروز در شیان نظاره کردیم، من و آن جمعیت از زیبایی باغات توت چشمسیر نمیشدیم، چای روی آتشش بود که با نوای کلاسیک اورامیان نوشیدیم و دلمان میخواست که در آن باران و عطر خاک مرطوبش راه خانه را گم میکردیم.
اهالی کردستان یاد میدهند که میتوان جهان را ساده هم دوست داشت و آموخت در بیخیالی دولتیان و فقرِ گستردهاش هم دنیا را میتوان در یک ظرف توت فرنگی، یک لیوان شیر سرد یا یک چای گرم بی محابا نوشید.
از کنار دخترانی که دستانشان پر از توتفرنگیهای رسیده بود و داشتند بی آلایش و آرایش، خود خودشان را برای برند کردن توتِشیان زحمت میدادند و در ظروف با چنان دقت و سلیقه میچیدند همنوا با نوازندگان دف؛ نجوای شاملو بود که میسرود:
كنار پرچین سوخته
دختر
خاموش ایستاده است
و دامن نازكش در باد
تكان میخورد
خدایا خدایا
دختران نباید خاموش بمانند!
هنگامی که مردان – نومید و خسته –
پیر میشوند!