نابلدها در بلدیه (2)
سادهترین شغل دنیا! با نگاهی به سینمای هند و ترکیه

میگویند مردم هند تا زمانی که پیازی برای خوردن و فیلمی برای دیدن داشته باشند، زندگیشان کم و بیش براه است و سایر مسایل دیگر فقط حاشیه است. سالهاست سینمای هندوستان رویا میفروشد، صحنههای محیر العقولی مثل بالای سر نگهداشتن اتومبیل و یا جهشهای چند صد متری از یک گوشه به گوشهی دیگر، لت و پار کردن چند صد نفر آنهم یک تنه، گرفتن تیر تفنگ در هوا با دست یا دندان تنها بخشی از سکانسهای رایج در این گونه فیلمهای سینمایی است که اغلب نهایتا با رسیدن حق به حقدار و کیف تمام به هواخواهانش تقدیم میکرد. هرچند در فیلمهای اخیر کمی واقعگرایی چاشنی این فیلمها شده است اما هنوز با ابر قهرمانانی که الکی الکی دارای قدرت بدنی و یا فکری فوقالعاده هستند مواجه هستیم. اما بنظر میرسد این روزها لااقل در ایران چنین فیلمهایی فقط لبخند به لب تماشاگران میآورد و عامهی مردم به سبب دلایلی اجتماعی (که جای طرح کردنشان در این یادداشت نیست) استقبال چندانی از آنگونه فیلمها نمیکنند. هرچند شاید هنوز باشند کسانی که طرفدار اینگونه نمایشها هستند و لحظاتی در خیال خود در نقش قهرمان داستان فرو میروند و از کامیابی در دنیای خیال خوشحال و راضی میشوند. بخیل و یا منتقد فیلم نیستیم اما آرزو میکنیم این افراد ناخودآگاه خدای ناکرده رویا و واقعیت را اشتباه نگیرند و کاری دست خودشان و دیگران ندهند! و دست و پایی شکسته روی هزاران درد و مشکلات خانوادهها نگذارند.
در چند سال اخیر صنعت سینمای ترکیه نیز در جهشی قابل توجه خود را در زمرهی مدعیان تولیدات سینما در سطح جهان مطرح نموده است و اتفاقا فیلم و سریالهای ترکی شاید به سبب مناسبات فرهنگی (که باز قابل طرح در این یادداشت نیست) در ایران طرفداران زیادی پیدا کرده است. نکتهی قابل توجه آنکه علیرغم شباهت کمی فیلم و سریالهای ترکی از لحاظ تولید فلهای که به تولیدات بعضا نازلی هم منجر شده است اما ژانر این تولیدات بیشتر بر محورهایی غیر فانتزی میچرخد و دیگر خبر از صحنههای ابر قهرمانی و غیر قابل تصور آبکی نیست.
موضوع اصلی یک دسته از این سریالها حول مسائل داخلی یک یا چند خانوادهی بسیار ثروتمند میچرخد که از قضا نه از طریق نامتعارف و یا نامشروع ثروتهای هنگفتی کسب کردهاند. بزرگ خانواده مدیر شرکتی است (که دقیقا مشخص نیست چه فعالیتی انجام میدهد و یا نهایتا در زمینهی مد و تولیدات آرایشی فعال است) اعضای خانواده نیز تنها به صرف آنکه عضو خانواده هستند یا شغل درست و حسابی ندارند و همراه یا در صورت لزوم اگر مایل باشند مدیریت بخشی از شرکت به هیچ حساب و کتاب و عقبه و تجربهای به آنان سپرده میشود که اتفاقا در این شغل مدیریت هم بسیار موفق هستند چون چند کارمند و منشی اغلب زیبا رو هستند که برای نظرات عالی و شاذ آنان بهبه و چهچه کنند. سواد خاصی لازم نیست، تجربهای هم نیاز ندارد. صبح حوالی هشت و نه از خواب بیدار میشوند. در حیاط دراندشت ویلا کنار میز صبحانه در حالی که نوکر و کلفتها قبلا میز را چیدهاند جمع میشوند تا اینکه یادشان میافتد مثلا امروز جلسهی خیلی مهمی دارند؛ با عجله به شرکت رفته و در جلسهای که همهی مدیران منتظر تشریف فرمایی وی هستند حضور یافته ارشادات لازم را انجام میدهد. مضافا اینکه در باقی اوقات کاری عملا کار خاصی در شرکت جز مشغول بودن به مسایل شخصی کار خاص دیگری هم انجام نمیدهد و عمده فعالیتشان بیرون زدن از شرکت و مهیای شام یا ناهار شدن در کلابی که قبلا منشی خوش بر و رویشان هماهنگ کرده میشوند. نه خبری ازقهرمانهای خیالی و حرکات محیرالعقول است نه پرواز کردن در هوا و گرفتن گلوله با دندان. همه چیز کاملا واقعی و قابل باور است. هرچند نگارنده باز هم یادآوری میکند که بخیل و منتقد فیلم نیست اما باز هم آرزو میکند که طرفدارانی که اینگونه ژانرها را میپسندند شروع به همزاد پنداری نکرده و در عالم خیال مدیر بودن را با عالم واقعیت اشتباه نگیرند. زیرا اینبار نه تنها کاری دست خود و خانواده خواهند داد که دردی بر دردهای جامعه هم خواهند افزود. افسوس!
نگارنده میبیند مستجاب الدعوه نیست. هر چند سریالهای ترکی هم، رویا میفروشند! اما انگار دقیقا یک سریال ترکی را زندگی میکنم. در جامعهای که حتی یک ماستبند ( با کمال احترام و خضوع قلبی به این قشر بسیار شریف و زحمت کش) قبل از اشتغال به کار در یک لبنیاتی باید از هفت خان اثبات شایستگی احراز شغل ماستبندی را طی کند و هرکسی هم خود را شایستهی این مهارت نمیداند و اگر در عمل مشخص شود اینکاره نیست طی یکی دو ماه نهایتا از کار بیکار میشود؛ اما برای تکیه دادن بر مسند مدیریت شورای شهر به صرف اینکه یک مسند مدیریتی است همه سینه جلو میدهند و اعلام آمادگی میکنند. خوش میگذرد حداقل تا چهار سال میتوانی بتازانی! چرا؟ زیرا راحتترین کار دنیا مدیریت است!
ادامه دارد…