وقایعنگاری در کردستان با محوریت کتاب «وحشت در سقز»

سخن خود را با بیتی از حضرت مولانا جلال الدین، آغاز می کنم؛
مردِ میراثی چه داند قدر مال؟!
رُستمی جان کَند و مَجّان یافت زال
این بیت پُر مفهوم مولوی،- که سبک و سیاقش استفهام انکاری است- میگوید کسی که میراثی به وی رسیده باشد قدر مال و ثروتش را نمیداند. واقعیتی است که کسی که مال یا ارثی، مُفت و رایگان به دست آورده باشد معمولا قدر و ارزش آن را آنگونه که باید، نمیداند. خانوادهای را در نظر بگیرید که پس از یک عمر زحمت و کار شبانه روزی، خانه و باغی و خودرویی تهیه کردهاند. پدر و مادر با صرفه جویی کردن و پس انداز و قرض و وام، این امکانات را تهیه کردهاند. چه بسا ممکن است فرزندشان که شاهد این زحمات شبانه روز و چند ده ساله والدین نبوده، قدر آن را نداند و تصور کند که این سفرهای که پهن شده است ساده و آسان، به دست آمده. حتی ممکن است گاه، غُر و لَند کند و بر سر والدینش داد بکشد و از کمبودها بنالد! حال تصور کنید ما امکاناتی چون فرهنگ و دانش و آداب و رسوم و محیط زیست و بسیاری چیزهای دیگر، از گذشتگانمان به ارث بُردهایم آیا مانند آن نوجوانی که ذکر کردم باید قدرناشناس باشیم یا اینکه باید میراث به دست آمده از نیاکانمان را نه تنها حفظ، بلکه تقویت کنیم و توسعه دهیم؟!
وقتی بحث از کتاب «وحشت در سقز» نوشته روانشاد حاج مصطفی تیمورزاده میشود ابتدا علت نامگذاریِ این کتاب توجهها را به خود میکند که چرا نویسنده، نام کتابش را «وحشت» گذاشته است؟ کتاب، گزارش نُه سال اوضاع بسیار سخت و فلاکت بار سقز و کردستان در جنگ اول جهانی است که در آن مصایبی را که بر منطقه رفته، از فجایعی چون آوارگی و غارت اموالشان تا قحطی و مُردن بعضی از مردم در اثر گرسنگی و قتل و کشتار عام، گزارش کرده است. چهار سال جنگ نخست جهانی و پنج سال هم اغتشاش و ناامنی در شهرها و روستاها و راهها! جنگ اول جهانی، جنگی بود عالم گیر که در ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ میلادی طول کشید (برابر با ۱۲۹۳ تا ۱۲۹۷). کل اروپا و بخشهایی از آفریقا و غرب آسیا درگیر آن شدند. شعله های جنگ میان امپراتوریهای بزرگ آن زمان مانند روسیه تزاری، خلافت عثمانی، آلمان، مجارستان و بریتانیا برپا شد که حدوداً بیست میلیون کشته و بیست میلیون مصدوم و مفقود برجا گذاشت. این اتفاق در اواخر دوران قاجار، و زمان حکومت احمدشاه، رخ داد. دولت ایران اعلام بی طرفی کرد و عملا منفعل و ناتوان از هر دفاع موثری بود. اما برغم اعلام بی طرفی، بخشهایی از کشورمان، از جمله غرب ایران به اشغال قوای بیگانه درآمد و همه چیز زیر و رو شد و کشورمان تحت تأثیر شعلههای آتش این حادثه خانمان برانداز قرار گرفت.
نیروهای روسیه وارد شدند و در آذربایجان مستقر شدند. شجاع الدوله حاکم آذربایجان به روسها نزدیک بود. روسها انتظار داشتند که مردم کردستان در برابر نیروهای انگلیسی که در عراق بودند به آنان بپیوندند. اما بلحاظ ویژگیهای مذهبی مردم منطقه و فتوای علمای و مشایخ قادریه و نقشبندیه که دعوت خلیفه عثمانی را لبیک گفتند مردم اهل سنت کردستان، به رهبری بزرگانی چون شیخ محمود برزنجی، شیخ نجم الدین و شیخ حسام الدین – علیهم الرحمه- نیروهای عثمانی را همراهی کردند. نیروهای عثمانی از طریق بانه وارد سقز شدند. قوای عثمانی با اعلام اینکه این جنگ، جهاد و غزا با کفار روس است، نیروهای منطقه را همراه خود کردند و در میاندواب و مهاباد (سابلاغ= ساوجبلاغِ آن وقت)، با روسها جنگیدند و فاجعه پیش آمد. دو سوم از ساکنان مهاباد در رقابت بین عثمانی و روسها کشته شدند! و براستی جنایات وحشتناکی رخ داد که در وقایع نگاریهای مربوط به آن زمان، مانند کتاب «سالهای اضطراب» تألیف خلیل فتاحی قاضی، «یادداشتهایی از کردستان» اثر شیخ رؤوف ضیایی، «خاطرات من» عبدالله ناهید، و «وحشت در سقز» مصطفی تیمورزاده گزارش شده است.
اگر این وقایع نگاریها را با هم مقایسه کنیم حقیقتا کارِ مصطفی تیمورزاده، از همه این وقایع نگاریهای مربوط به آن زمان دقیق تر و جامعتر است و در نوع خود بی نظیر و ممتاز. هیچ کس به مانند تیمورزاده، اوضاع و احوال دلخراش آن زمان را بخوبی و دقیق، ثبت و گزارش نکرده است. تصویرگریهایش بسیار زنده است و به گمانم اگر همّت ایشان نبود، بسیاری از اطلاعات مربوط به آن فجایع به دست ما نمی رسید.
اهمیت وقایع نگاریهای محلی در آن است که مکمّل تاریخ نگاریهای رسمیِ اساتید این فن است. مورخ از روی منابعی که در اختیار دارد به کار تألیف اثرش میپردازد و در واقع از دور دستی بر آتش دارد. ولی وقایع نگار، خود شاهد مسایل و وقایع بوده و شاهد زنده تحولات است. بیان و شرح جزییات در اختیار اوست بخصوص که اگر این کار، از قلم توانایی چون قلمِ مصطفی تیمورزاده باشد که بسیار با احاطه نوشته است.
مرحوم تیمورزاده در سال ۱۳۷۰ شمسی، به سن ۱۰۴ سالگی در سقز درگذشت. وی بازاری بود و در تجارت و بازرگانی فعال بود. فعالیتهای مدنیِ پررنگ و پیگیری داشت. در انجمنها و شوراهای شهر سقز نیز بسیار فعال بود و انسانی روشنفکر و خردمند و دلسوز جامعه و خیّر. در حوزه روزنامه نگاری هم فعال بود و با روزنامههای تهران همکاریِ قلمی داشت. کتابش برای بار نخست در سال ۱۳۳۲ شمسی منتشر شده بود. مرحوم محمدآقای عباسی، سناتور وقت، و توفیق امینیان، محقق سقزی ایشان را در انتشار کتاب یاری داده بودند اما متأسفانه اغلاط نگارشی و تایبی فراوانی در کتاب راه یافته بود و وقتی که آن را خوانده بودم کتاب را بشدت محتاج به ویرایش دیدم. سالها پیش، با استاد کاوه بیات، محقق تاریخ اقوام و دبیر مجموعه تاریخ معاصر نشر شیرازه، مشورتی در این باره کردم و به بنده سپردند که این کار را انجام دهم. در سال ۱۳۸۰ تصمیم به ویرایش و بازنویسی و انتشار مجدد آن گرفتم. خوشبختانه افتخار این خدمت نصیب من شد. باید ذکر خیری هم کنم از سرورانی که یاریام دادند آقایان محمد صدیقی، حیدر لطفی نیا، روانشاد محمدامین هوشمند، والدِ ماجدم، مرحوم میرزا عبدالله برفی که آدم بسیار با اطلاعی بود. پاورقیهای ترجمه کُردی ماموستا نافع مظهر بر این کتاب را هم استفاده کردم که سپاسگزارهمه این عزیزانم و خیلی خوشحالم که توانستم این کتاب مهم تاریخی را برای خوانندگان امروزی، به شکل بهتری منتشر کردم.

ویراسته بنده تا کنون سه بار منتشر شده (در سالهای ۱۳۸۰،۱۳۹۴ و۱۴۰۳). امیدوارم با تحقیقات جدیدی که کردهام چاپ جدید آن با افزودههای پاورقیهای نو، بزودی منتشر گردد.
کتاب «وحشت در سقز» دایرة المعارفی است از اتفاقات و حوادث آن زمان که بطور کرونولوژیک و پشت سر هم در این منطقه افتاده است. همچنین رقابت عشایر و طوایف منطقه با همدیگر و ناامنی و وحشت فراوانی که ایجاد شده بود. تیرباران حاکمانِ بانه (محمدخان از خانواده یونس خان)، سیف الدین خان مشهور به مظفرالسلطنه، حاکم مقتدر سقز و محمدحسین خان (نوه عزیزخان سردار مکری) که به دست عثمانیها به شهادت رسیدند. همچنین شیخ بابا سعید برزنجی. عثمانیها به این افراد اتهام هواداری به روسیه را میزدند ولی مرحوم تیمورزاده میگوید سیفالدین خان هیچ گرایشی به روسیه نداشت. شهادت وی نتیجه دسیسه چینیِ رقبای محلی وی بود که توسط عثمانیها وی را از سر راه خود برداشتند. همچنین گزارش خوبی داده است از کمک بازاریان تبریز به مردم سقز؛ به طوری که در آن اوضاع وخیم قحط و گرانی و استیصال مردم سقز، اجناس و مایحتاج ضروری ِمردم سقز را به تاجران سقز با تخفیف و قرض و تقسیط می دادند و از دیرباز همین، سببِ رابطه حسنه بازاریان سقز با تبریز شده است.
جوانان و نوجوانان ما، لازم است از اوضاع و احوال شهر خود از گذشته تا کنون، باخبر باشند و جای تأسف است که امروزه دانشجویان و دانش آموزانمان مطالعه نمیکنند. زمانی که ما دانشآموز بودیم حتی در تابستانها که تعطیلی داشتیم روزانه سیزده چهارده ساعت کتاب میخواندیم. امروزه بچههایمان شماره کفش فلان فوتبالیست را می دانند ولی نسبت به هویت و تاریخ و فرهنگ خود کم اطلاع اند. باید از سیستم آموزشیمان و مسؤولان آموزش و پرورش براستی گله کرد که چنین فلاکتی که پیش آمده نتیجه سیاستورزیهای اشتباه آنان در این سالهاست.
یکبار یکی از سخنرانیهای دکتر علی شریعتی را گوش می دادم که به دانشجوهایش سفارش میکند که کتاب «مسیح باز مصلوبِ» نیکوس کازانتزاکیس را مطالعه کنند؛ بعد توصیه میکند که در بین ترجمههای موجود، ترجمه محمد قاضی را بخوانند. خُب وقتی بزرگان، در دیگر شهرها و استانها چنین ارادتی به مترجمان و نویسندگان برجسته کردستان دارند و نثر و آثارشان را این چنین قبول دارند حیف نیست که دانشجویان و دانش آموزانِ ما، آثار نویسنده و مترجم برجستهای چون محمد قاضی یا ابراهیم یونسی را -که احمد شاملو به وی ارادت داشت- نخوانند و ندانند که در اطراف ما چه میگذرد؟!
وجه تسمیه «وحشت در سقز»، مرا به یاد بیتی از حافظ شیرازی می اندازد که:
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان! وین راهِ بی نهایت!
حال میخواهم به دو مورد انتقادی که بعضیها در یک جلسهای چندماه قبل، بر مصطفی تیمورزاده وارد کرده بودند جواب دهم و در این زمینه، روشنگری کنم.
دیدگاهِ مرحوم تیمورزاده نسبت به اقداماتِ لشکرِ شکاک و اسماعیل آقا سمکو هیچ مثبت نیست. در کتابش غارتگریهای لشکر شکاک را در سقز و دیگرجاها که خود شاهد آن بوده است گزارش داده و از آن اقدامات انتقاد کرده؛ حتی گفته است که خانه ما را هم در سقز غارت کردند. بعضی از دوستان تحمل شنیدن انتقاد از سمکو را نداشتند تیمورزاده را سخت به باد انتقاد گرفتهاند که چرا به ساحت اسماعیل آقا سمکو توهین کرده است؟ باید توضیح داد که اسماعیل آقا دو جلوه یا ظهور داشته است. تیمورزاده در گزارشهایی که ارائه داده صادق و راستگوست؛ هرآنچه را دیده است گزارش کرده. حتی گاه به خطاها و اشتباهاتی که از خودِ وی سرزده – که معمولا افراد پنهان می کنند- اعتراف میکند. چنین کسی نمیتواند در کتابش خلاف واقع بنویسد یا دروغ بگوید.
واقعیت آن است که اسماعیل آقا درآغاز دغدغه مسایل عشیرهای داشت و لشکرش، غارت اموال مردم را در دیگر شهرها را مرتکب شده است که در دیگر وقایع نگاریها هم گزارش شده است از جمله خاطرات ماموستا هژار و دیگران. گزارش آن مسایل، فقط مربوط به حاج مصطفی تیمورزاده نیست واقعیتی است پیش آمده. اما باید گفت بعدها اسماعیل آقا، ظهور دیگری داشته و شخصیت برجستهای چون ملامحمد قزلجی (برادرِ بزرگترِ استاد احمدترجانیزاده و نوه علامه قزلجی) را نزد خود میبرد و حتی دست به انتشار روزنامه میزند و از لاک مسایل عشیرهای به درآمد و از سطح مسایل عشیرهای و طایفهای به مسایل قومی می رسد که خود داستان دیگری است.
همچنین در چند جای کتاب، تعریف و توصیفاتی از رضاشاه پهلوی میبینیم؛ که با توجه به اینکه پهلوی اول، پس از فروپاشی سیستم اداری کشور، و اختلال امور، و آن همه ناامنی و رقابت و کشاکش میان عشایر و پس از جنگ اول جهانی و تبعات شومِ آن، رضا پهلوی در قامت کسی که ایجاد کننده امنیت در شهرها و راههای کشور ظاهر شد. لذا این مورد را با توجه به شرایط و اوضاع آن زمان باید ملاحظه کرد نه مداهنه و مداحی.
مرحوم تیمورزاده انسانی بود اجتماعی، شریف، خوش محضر، بسیار بااطلاع و بذله گو. کتاب دیگری هم نوشته بود که در آن سخنان مطایبه آمیز را جمع کرده بود که گویا متأسفانه از میان رفته است. از خداوند برای آمرزش روحِ مرحوم تیمورزاده دعا میکنم و می خواهم که روحشان را شاد فرماید و از حوصله جمع مبارکِ حاضر برای شنیدن حرفهایم، سپاسگزارم و امیدوارم که جوانان عزیز همشهریمان هرروز در مسیر رشد و تعالی قدم بردارند و شاهد سقزی توسعه یافته و آباد باشیم. با سپاس.