آری اینچنین بود برادر؛ نقدی بر افسانه برادری هزار ساله ترک و کُرد (بخش دوم)

✍اسماعیل شمس
پیش از هجوم سلاجقه، کردستان در ترکیه و سوریه کنونی جزو قلمرو حکومت کُردتبار مروانی به مرکزیت میافارقین بود. برای نشان دادن میزان آبادی و رفاه و تساهل و تسامح دینی این قلمرو بخشی از سفرنامه ناصرخسرو را که در سال ۴۳۸ق/ ۱۰۴۶م از دیاربکر دیدار و با نصرالدوله مروان فرمانروای صاحب نام آن ملاقات کرده است، عیناً نقل میکنم: “من فراوان شهرها و قلعهها دیدم در اطراف عالم، در بلاد عرب و عجم و هند و ترک، مثل شهر آمد هیچجا ندیدم که بر روی زمین چنان باشد، و نه نیز از کس شنیدم که گفت: چنان جای دیگر دیدهام … بیرون از این شهرستان در ربض، کاروانسراها و بازارها است و گرمابهها و مسجد جامعی دیگر است که روز آدینه آنجا هم نماز کنند و از سوی شمال، سوری دیگر است که آن را محدثه گویند؛ هم شهری است با بازارها و مسجد جامع و حمامات؛ همه با ترتیبی خوش… نزدیک مسجد کلیسایی است عظیم به تکلف هم از سنگ ساخته و زمین کلیسا مرخم کرده به نقشها و برطارم آن، که جای عبادت ترسایان است “(سفرنامه ناصر خسرو، ۱۲-۱۴). طغرل بیگ، نخستین سلطان سلجوقی در سال ۴۴۸ق/۱۰۵۶م (ده سال پس از سفر ناصر خسرو)، به این منطقه حمله برد و غارت و کشتار کرد. بخشی کوچک از کشتار و غارتگری او به نقل از ابن اثیر چنین است: طغرل پس از تصرف و غارت جزیرۀ ابن عمر به یکی از دیرهای مسیحیان که ۴۰۰ راهب در آنجا پناه گرفته بودند، حمله کرد و ۱۲۰ نفر از آنان را سر برید و بقیه را هم پس از اخذ مقادیر زیادی طلا و نقره زندانی کرد.
داستان کشتار و غارت مردم کُرد در زمان طغرل و آلپ ارسلان سلجوقی مفصل است، بنابراین از ذکر آن خودداری و تنها به سقوط حکومت مروانیان توسط ملکشاه اکتفا میکنم. ملکشاه در سال ۴۷۸ق/۱۰۶۶م فخرالدوله ابنجهیر را با سپاهیان عرب و ترک به فرماندهی ارتق مأمور تصرف دیاربکر و انقراض دولت مروانیان کرد. او باغها و کشتزارهای دیاربکر را سوزاند و مردم را در سور(قلعۀ آن) محاصره نمود. سپاه ابن مروان شامل کُردان، اعراب و مسیحیان شهر با چهارپایانشان چندین روز بدون آب و غذا ماندند. ترکمانان نیز به غارت مناطق اطراف شهر پرداختند و چهارپایان و اموال بیشماری را از مردم گرفتند. آنان بزرگان شهر را با طناب بستند و زنانشان را اسیر کردند. ترکمانان آن قدر غنایم گرفته بودند که بهترین اسب را به یک دینار و هر شتر و گوسفند را نیم قیراط[نصف یک دهم دینار در عراق آن زمان] میفروختند. آنان کنیزکان و بردگانی را که گرفته بودند بنابر زیبایی یا توان آنان به یک تا دو دینار میفروختند. با تداوم محاصره و کمبود آذوقه، گرسنگی بر ساکنان شهر فشار آورد و آنان را درآستانۀ مرگ قرار داد. با وجود این مقاومت کردند و حاضر به تسلیم نشدند.سرانجام با خیانت برخی افراد سور سقوط کرد و ترکان بر دیاربکر مسلط شدند. پس از آن فخرالدوله میافارقین، پایتخت مروانیان و جزیره ابن عمر، پایتخت دوم آنان را محاصره و آنجا را هم با خیانت تصرف کرد. او پس از تصرف این دو شهر و کشتار و غارت مردم حکومت مروانی را منقرض نمود و ثروت کلان بازمانده از مروانیان را نزد ملکشاه فرستاد. ناصرالدوله، آخرین فرمانروای مروانی از ملکشاه خواست اجازه دهد در شهر جزیر بماند، اما سلطان راضی نشد و وی را به روستای حربی در بغداد تبعید کرد (ابن اثیر، ۱۰/۱۴۳-۱۴۴).
پس از مرگ ملکشاه میان برادران و فرزندان او بر سر جانشینی اختلاف افتاد.ناصرالدوله از فرصت استفاده و از بغداد فرار کرد و به دیاربکر برگشت. مردم به استقبال او شتافتند و والیان ترک را بیرون راندند، اما در سال ۴۸۶ق تاج الدوله تتش، برادر ملکشاه و فرمانروای شام برای جنگ با او از حلب به حران و رها و از آنجا به نصیبین رفت. مردم مقاومت کردند و تسلیم نشدند؛ تتش هم قتل عام بزرگی به راه انداخت و حدود هزار نفر از مردم نصیبین را کشت و اموالشان را غارت کرد و حتی به زنان و کودکانی که به مسجد پناه برده بودند؛ رحم نکرد. او پس از تصرف نصیبین آن را در اختیار متحد عرب خود، امیر محمد عقیلی قرار داد. تتش سپس در مسیر خود به سمت دیاربکر، امیرحسین بن نصرالدوله مروان، عموی ناصرالدوله را کشت و سپاه او را قتل عام و غارت کرد. به نوشتۀ ابناثیر، زنان از ترس اسارت و هتک حرمت به دست سپاه تتش خودکشی میکردند. تتش سرانجام آمد را تصرف کرد و هنگام رسیدن به دروازه میافارقین، مردم را تهدید کرد که اگر مقاومت کنند با آنان همان کاری را خواهد کرد که با مردم نصیبین کرده بود. سرانجام او در ربیعالاول سال ۴۸۶/ آوریل ۱۰۹۳میافارقین را اشغال کرد.ناصرالدوله اسیر شد و ابناسد فارقی وزیر او را گردن زدند. به این ترتیب فرمانروایان کُرد پس از چند قرن حکومت در کردستان در ترکیه و سوریه کنونی توسط “برادران ترک” سلجوقی از مقام سروری به بندگی و اسارت کشانده شدند.