به جای نفرین تاریکی شمعی بیفروزیم

جشنواره قلم هژار نیز مانند بیشتر رویدادهای مشابه صحنه تقسیم اهل قلم کُرد به دو دسته موافق و مخالف گردید. نگارنده ضمن سپاس از شورای سیاستگذاری و مدیران این جشنواره در دانشگاه کُردستان معتقد است که بین مدح و ذم، همیشه راه سومی وجود دارد که نامش نقد است و هدفش نه ستایش و نه تخریب، بلکه تٲکید همزمان بر نقاط قوت و حسن برای تشویق مجریان و تذکر نقاط ضعف با هدف تداوم برنامههای آتی با کمترین اشتباه و ضعف است. این راه سوم معالاسف کمتر در جامعه ما هواخواه دارد و دلیل این ادعا اندک نقدهای دلسوزانه و میانهای است که این روزها دیده میشوند. نتیجه رویکرد سیاه و سفید حاکم آن است که همه ما بین صفر و صد در نوسانیم و به حرکت آهسته و پیوسته که رمز توسعه و بقاست،چندان عادت نداریم؛ مثل فواره، بلند میشویم و اندکی بعد سرنگون میگردیم و در پایان هر آغازی جز فرسودگی و افسردگی یا خشم نصیبی نمیبریم.
صرفنظر از مسائل شخصی و انتفاعی، به نظر میرسد، مخالفت با این جشنواره در سه مسأله اساسی ریشه دارد که نتیجه عملکرد سابق دولت فرادست و سلطه ایدئولوژی چپ بر ذهنیت اهل قلم و سیاست کُرد است: نخست؛ هرکه با ما نیست علیه ماست.در این نگاه، جامعه به دو دسته خودی و غیرخودی تقسیم میگردد؛ یک دسته، خادم و دیگری خائن میشوند. دوم؛ هرکس به هر نوعی با نظام سیاسی حاکم پیوند دارد، خائن است و هرگونه کار دولتی و حتی فعالیت به عنوان هیئت علمی دانشگاه مصداق سرسپردگی و قلمبهمزدی است. سوم؛ تمرکز برانگیزه و نیت نظام حاکم و بیتوجهی به انگیخته و نتیجه. این رویکرد، صدر تا ذیل دستگاه اداری و صدها بخش متفاوت آن را یک “کلّ ارگانیک” و یکدست میپندارد که اقداماتش در کُردستان، ولو اینکه در ظاهر و در کوتاه مدت به نفع مردم باشد، با انگیزهای پلید و نیتی سیاه انجام میشود و در بلندمدت به ضرر کُرد است. این گروه هرچند به باور خود در حال مبارزه رادیکال با نظام حاکم و ایدئولوژی و عمل برآمده از آن است، اما در میدان واقعیت، اهل قلم و فرهنگ و دانشگاهیان کُرد را تحقیر میکند، زیرا به زبان بیزبانی آنان را نه یک سوژه کارا و خودآگاه و فعال که اوبژهای بیاراده و ضعیف میبیند که همچون مومی نرم در اختیار هسته سخت حاکم هستند. نتیجه این رویکرد در سطح ملی و جامعه کُردی این بوده است که بسیاری از نخبگان دلسوز و متعهد کُرد که نظام هم مشکلی با آنان ندارد، تنها به این سبب که به همدستی با حکومت و خیانت به مردم متهم نشوند، ازحضور در مشاغل دولتی و حتی تدریس در دانشگاه و فعالیت در عرصه عمومی و نهادهای فرهنگی غیررسمی خودداری کرده و ناخواسته سبب شدهاند که افراد بیسواد و متملق جای آنان را بگیرند و زیان به مراتب بیشتری به جامعه وارد کنند. باید گفت که حضور یک کارگزار کُرد در ساختار به خودی خود نه خدمت است و نه خیانت، بلکه حق قانونی شهروندی است که مانند دیگر شهروندان شمال و جنوب و مرکز و شرق کشور مالیات میپردازد؛ داشتن شغل رسمی هم نه لطف دولت که حق مسلم وی است. تنها چیزی که معیار خائن یا خادم خواندن اوست نتیجه فعالیتش در آن مقام و موقعیت است که آیا در مقام یک سوژه کارا و فاعل خودآگاه به جامعه خود خدمت کرده یا بسان یک اوبژه بیاراده و کارگزارِ مطیع به ابزار فرادستان تبدیل شده است.
آوردهاند که وقتی مغولان خلافت عباسی را برانداختند، علما در برابر قاعده عدم ولایت کافر بر مسلمان قرار گرفتند و سرانجام با این پاسخ که “حکومت کافر عادل از مسلمان ظالم بهتر است”، خود را از مخمصه نجات دادند. در اینجا هم باید از مدافعان تغییرات رادیکال پرسید که آیا در این وضعیت، شعار ساختن بهشت در آینده کردستان و نفرین مخالفان آن بهتر است یا کسب دستاوردی حداقلی و کاستن از رنج امروز مردم؟ در اینجا ضرورتی به پاسخ قطعی به این پرسش نیست و من هم نه میخواهم آرمانگرایی و طرح چشماندازی زیبا در زمانی نامعلوم را نفی کنم و نه واقعگراییِ تابع منطق موقعیت را زیر سٶال ببرم، اما یقین دارم ادامه جدال این دو نحله نتیجهای جز تضعیف هر دو سو و افزایش مشکلات مردم ندارد. بهتر است آرمانگرایان حداکثری و واقعگرایان حداقلی کرد نیز عجالتاً کاری به کار هم نداشته باشند و ضمن پرهیز از نفی و نفرین یکدیگر به راه خود که یکی تلاش برای تبدیل آرمانشهر به واقعیت و دیگری بهرهگیری از فرصت به امید تغییر حداقلی است، ادامه دهند و بدانند که این دو، مانعة الجمع نیستند. مردم عادی کوچه و خیابان کردستان هم بر پایه تجربه تاریخی و زیسته خود به این باور رسیدهاند که اگر “الطرق الىالله بعدد انفاس الخلائق”، راه تغییر وضع موجود هم تنها یکی نیست و از همه راههای ممکن برای رسیدن به فردایی بهتر استفاده خواهندکرد. روشنفکران و اهل قلم کرد نیز به جای خودحق پنداری باید بپذیرند که داور نهایی، همیشه و همهجا مردم هستند.