آمریکای بینیاز و جهانِ نیازمند

فرهاد امین پور| روزنامه نگار و فعال اجتماعی
هنگامی که نئوکانها بیانیهی پروژهی قرن آمریکایی جدید را در سال ۱۹۹۷ منتشر کردند هرگز فکر نمیکردند که زمانی بسیاری از رؤیاهایشان اینگونه جدی و پُرقدرت تعبیر شود. به نظر میرسد که دونالد ترامپ به عنوان خَلَف محافظهکارانِ جدید ایالات متحدهی آمریکا توانسته است چهرهای قاطع و سرسخت از این کشور به نمایش بگذارد و جنبههای نمادین این ابرقدرتِ عصر جدید را که بر ستونهای اقتصادی و نظامی ایستاده است به خوبی برجسته سازد. «نمایش قدرت»، همان واقعیتی است که ظاهراً بخش زیادی از آمریکاییها از نظر روانی، به آن نیاز داشتند و در سالهای گذشته به شکل آشکارتری در سایهی تلاش برخی رهبران و نظریهپردازان این کشور برای ارائهی تصویری اخلاقیتر و انسانیتر از آمریکا، کمرنگ شده بود. درست یا غلط، اکثر جمهوریخواهان و حتی بخشی از دمکراتها، گسترش نفوذ جهانی و منطقهای کشورهایی مانند روسیه و ایران را معلولِ سیاستهای پرهیزکارانهی دولت اوباما در عرصهی بینالمللی میخوانند و صاحبنظرانِ بسیاری، فاجعهبار شدن بحران سوریه را حاصل ژستهای حقوق بشری وی و عدم دخالت مستقیم و بهموقع آمریکا در این کشور میدانند.
آنچه اکنون در عرصهی سیاسی و فرهنگیِ ایالات متحده به شکل عریانی خودنمایی میکند باور به این موضوع است که تنها از طریق به رخ کشیدن کامل قدرت نظامی و اقتصادی آمریکاست که اقتدار و عظمت این کشور یکبار دیگر احیا و به همگان اثبات میشود. آمریکا به دنیا نیاز چندانی ندارد بلکه این دنیاست که به آمریکا نیاز دارد؛ این شالودهی پیامی است که آمریکای ترامپ میخواهد به جهان مخابره کند. جان بولتون که اکنون مشاور امنیتی رییسجمهور است بارها گفته که دیپلماسی ما همان قدرت ماست. ظاهراً کارگزاران این تفکر به خوبی دریافتهاند که بخش مهمی از آنچه روح و رؤیای آمریکایی خوانده میشود بیش از همیشه به نمایش این قدرت عریان نیاز دارد. برخلاف باور بسیاری از دمکراتها که شانس زیادی برای بقای ترامپ در کاخ سفید قایل نبودند نظرسنجیها نشان میدهد که او برای شمار چشمگیری از مردم این کشور در حال تبدیل شدن به احیاگرِ همزمانِ اقتصاد و غرور آمریکایی است. حالا هر روز تعداد آمریکاییهایی که معتقدند ضرورتی ندارد قدرت اقتصادی و نظامی کشورشان در لابلای تعارفات دیپلماتیک سیاسی و قراردادهای محدود کنندهی تجاری نادیده گرفته شود افزایش مییابند؛ تواضع بیدلیلی که به باور آنها باعث جسورتر شدنِ هرچه بیشتر کشورهایی شده است که اتفاقاً در برابر قدرت و ثروت آمریکا عددی به شمار نمیآیند.
ایالات متحدهی آمریکا به تنهایی ۲۵ درصد اقتصاد جهان را در اختیار دارد. سهم چین از اقتصاد جهان ۱۳ درصد و روسیه چیزی حدود دو درصد است. همچنین بودجهی نظامی سالانهی آمریکا ششصد و پنجاه میلیارد دلار یعنی ۳۵ درصد کل بودجه نظامی جهان است. رتبهی دوم به چین اختصاص دارد که حدود دویست و بیست میلیارد دلار را صرف امور دفاعی و نظامی خود میکند. در سال ۲۰۱۷ روسیه پس از عربستان سعودی در جایگاه چهارم قرار گرفت و بودجهی نظامیاش حدود پنجاه میلیارد دلار بود. این در حالی است که به عقیدهی محافظهکاران حاکم بر کاخ سفید، نمایش قدرتِ روسیه در منطقه و دنیا بسیار بیشتر از آمریکاست و این امر قدرت واقعی آمریکا را نزد افکار عمومی جهان و حتی بخش وسیعی از مردم ایالات متحده مخدوش کرده است. اکنون آمریکاییهای زیادی از خود میپرسند چرا با وجود صرف این حجم از مالیات کشور و چنین تفاوتهای آماری فاحشی، روسیه و پوتین قدتمندتر از آمریکا و رهبران آن به نظر میرسند؟ آیا زمان پایان دادن به این تصورات اشتباه فرا نرسیده است؟ آیا دولت آمریکا نباید ویترین اقتدار واقعی این کشور در جهان باشد؟
اکنون دونالد ترامپ به عنوان کارگزار احیای چنین رهیافتی، با آگاهی کامل از عطش طرفداران خود و همچنین قدرت بلامنازع کشورش، ارزشهایی چون دمکراسی، رواداری قومی و فرهنگی و همچنین تجارت آزاد، که ظاهراً آمریکا منادی آنها در دنیای جدید به شمار میرفت را به چالش کشیده است. او به راحتی از قرادادهای بینالمللی خارج میشود، برای کشورهای عربی صورتحساب امنیت و خدمات میفرستد، از خانه خارج میشود و با جیبهای پر از پول بازمیگردد، بدون هیچ واهمهای سفارت آمریکا را به بیتالمقدس منتقل میکند، مهاجران را بیرون کرده و در مرزها دیوار میکشد، با نادیده گرفتنِ قواعد حاکم بر اقتصاد و تجارت آزاد جهانی، تعرفههای سنگینِ گمرکی بر کالاهای وارد شده به کشورش وضع مینماید، سران شش کشور صنعتی دیگر را تحقیر و با ادبیاتی غیردیپلماتیک کشورهایی مانند چین، روسیه، ایران و کرهی شمالی را تهدید میکند، ، افتخار به زانو درآوردنِ کرهی شمالی را با خود به هر جا میبرد و از به زانو درآمدنِ قریبالوقوع ایران سخن میگوید.
بهراستی جهان با چنین آمریکای جدید و عجیبی به کجا میرود؟ آیا دنیا باید خود را برای وضعیتهای جدیدی آماده کند؟ واقعیت این است که دونالد ترامپ تا این لحظه نیز واضع میراث سیاسی و فرهنگی غریبی برای آمریکا و جهان است؛ میراثی که حتی با رفتنش نیز مدتهای مدیدی باقی خواهد ماند. غرور پدیدار شدهی آمریکایی به این زودیها جای خود را به فروتنی و پرهیزکاری دوران اوباما نخواهد داد. اگرچه دولت آمریکا در آینده تغییر خواهد کرد اما روح طغیانگر و مهارناپذیر کابویهای بیدار شده تا مدتها برفراز آمریکا و جهان در پرواز خواهند بود.