«به من چه، به تو چه؟»
دکتر سردار فتوحی| جامعهشناس
بوردیو جامعه شناس شهیر فرانسوی میگوید علوم انسانی قلب تپیده یک جامعه است، اگر از حرکت بأیستد مرگ یک جامعه را سر میدهد. هر مشکل و مسألهای برای یک جامعه، قلب(علوم انسانی) را به درد میآورد، علوم انسانی خشمگین و عصبی میشود، نعره میزند، تاب ندارد.
ولی در جامعۀ پر تپش ما، قلب علوم انسانی نمیتپد. اگر توجه کنیم علوم انسانی در جامعهی ما با جامعه بیگانه شده است، چه بسیار اساتید، کارشناسان و دکترین علوم انسانی در کردستان با هیچ دردی آشنا نیستند. آنان در کلبههای حقیری به نام دانشگاه و با مرفینی به نام علم (مقاله نویسی) تسکین گرفتهاند و به خواب رفتهاند. علمی که به نام علم در بین اصحاب علوم انسانی در دانشگاههای کردستان رایج است نوشدارویی برای اصحاب این علم؛ ولی به مثابه یک زهر برای کردستان است.
علوم انسانی در واقع دارای چهار جنبه است. یک جنبهی آن سیاستگذاری است که در خدمت سیاستگذاران و اصحاب قدرت است، جنبهی دوم آن علم به مثابه علم یا پوزیتیویستی است که غرق در نظریهها و روشهای آکادمیک برای بهبود وضعیت عموم مردم است، وجه سوم علوم انسانی مردم مداری است که برای مردم مینویسند و در رسانهها حضور می یابد، مصاحبه و مناظره میکنند، با مردم هستند و مردم را مورد بحث و کنکاش قرار می دهند. جنبه چهارم علوم انسانی نقد به وضعیت است. در کردستان تنها مقداری توجه به جنبه اول شده است، اما نکته جالب توجه اینکه حتی سیاستگذاران و دولت مشتری آنان نیستند. جنبه دوم، سوم و چهارم از علوم انسانی در کردستان به باد فراموشی سپرده شده است و علوم انسانی که موضوع آن انسان و جامعه است از انسان و جامعه تهی شده است، علوم انسانی انسان را رها کرده و در برهوت علم آنان را تنها گذاشته است.
اصحاب علوم انسانی خود را از جامعه متمایز کردهاند تا مبادا برچسب عوام بخورد. در فضاهای (مجازی یا واقعی) که مردم در آن حضور مییابند آن را فضای پَست تعریف میکند و در آن حضور نمییابند. برای هر امر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی (مانند شهر، انتخابات و …) سینه را سپر میکند و با خماری در کلبهی حقیرش در یک دیالوگ رابینسون کروزوئهای میگوید «به من چه؟ به تو چه؟». در داخل شهر پرسه میزند بینوایی را میبیند که التماس میکند، وارد مغازهای برای خرید میشود که مغازهدار با حزن و دلتنگی میگوید ورشکست شدم و … با دیدن چنین صحنههای دلخراشی، احساس خوشبختی میکند و خود را ابرمرد نیچهای میداند.
آری، دانشگاههای ما دورش را حصاری از اساتیدی کشیدهاند و ارتباط آن به کلی با شهر و جامعه منفصل شده است، انجمنهای علمی از دانشگاهها بیرون راندهاند و به هیچ مناظره، سخنرانی و بحث و گفتگویی در این محیط واقف نیستند. متأسفانه دیالوگ کروزوئهای «به من و به تو چه» در بین اساتید کردستان وجه فراتاریخی در قالب نظم دانش یافتهاند که به صورت متصلب، سخت، غیرمنعطف و همواره تغییرناپذیر جلوهگر است که عوامشدهگی را برای کردستان ممکن و اندیشه را ناممکن کرده است.
عالی بود. و امید است اساتید و روشنفکران این رشته از خواب خویشتنداری بیدار شده و پیش رو و زبان گویای مردم خویش باشند.