آرزوی خوشبختی پشت قفس هایی از جنس طلا
مسائل زنان امروز ایران به پهناوری تنوع قومی و فرهنگی هیچ گاه از یک دست نبوده، فواصل چند هزار کیلومتری شهرها و اجتماعات انسانی از شرق تا غرب و از جنوب تا به شمال و هریک دارای زمینههای خاص خویش گواهی بر این مدعاست همین شهرهایی که اگر در قیاس دولتهای قاره اروپا هریک خود کشوری مستقل است. پس نمیشود که مسائل زنان را یک تیپ انگاشت، آنهم تیپی که در مرکز یا کلانشهرهای عمده بدان پرداخته شده و فعالین حقوق زن بر روی آنها متمرکزند و جدال برای تعدیل آن موارد، طبیعی جلوه میکند، دانست. گاه دغدغهها، خواستها و تنفرهای یک زن در گوشه ای از ایران با زنی پایتختی از زمین تا آسمان متفاوت است. پرداخته شدن یک دست از این موضوعات زنان و نپرداختن به آن بخش دیگر که در حاشیه مانده این شبهه را برای زنان اقوام پدید میآورد که شاید به واقع هم که شده مسائل آنان جزو حقوق زن و آنچه باید بر آن حساس شد، نیست و آن جرات اقدام نزد خود آنان را پدید نمیآورد و یا عزم موجود را تضعیف کرده و موجب میشود حتی درگیر دغدغهها و موضوعاتی شوند که بهطور کلي در جامعه زنان آنان، آن اهمیت را نداشته و یا شدت و حدتش آنگونه نباشد که از اولویتها محسوب شود.
محدوديتهاي هميشگي
بین دو کلاس با همشاگردیها نشسته بودیم ناگاه فکری ذهنم را مشغول میکند،که چند عکس به دختران همکلاسی نشان دهم و منتظر نظر و واکنش شان باشم، علت کنجکاویم را دقیق نمیدانم و این که چه چیزی باعث شد ذهنم درگیر این موضوع شود؟ گوشی را سریع از جیبم بیرون میآورم، هنوز هم مردد هستم و با توجه به پیش زمینههای ذهنی و جهان زیستهام احساس می کنم در حال پشت پا زدن به رسوم جامعه فرهنگی و قومیام هستم؛ حسی به من میگوید نباید اسرار خانه را پیش دیگری فاش کنم، اصلا چه لزومی دارد آن چه در خانه رخ میدهد نزد بیگانه فاش شود؟ بر کشمکشهای ذهنم تسلط پیدا میکنم که تغییر هر رویهای ابتدا دردناک است. هنوز هم سخن گفتن از خانه، نزد بیگانه در این ایل، ساختارشکنی بزرگی محسوب میشود؛ بهطوری که در باور عدهای باعث سبک شمرده شدن آداب و سننی میشود که صدها سال زمان طول کشیده تا قامت پدران لایه لایه بر هم چیده شود و این بلندی نام حاصل شود. همین جامعه بستهای که به رغم پیشرفتهای سحرآمیز فناوری اطلاعات و ارتباطات هنوز هم محدودیتهای خاص خویش را میپسندد. جالبتر آنکه از همین شبکههای اجتماعی نیز بهره میگیرد تا که آنان را که چون خودش می اندیشند، بیتوجه به آنچه از او برداشت شود را گرد هم بیاورد! حالا وقت آن می رسد گوشی ام را از جیبم در میآورم. چارهای نیست؛ مشکلی که در خانه حل نشود، باید بیرون از خانه آورد و به دنبال درمانی خارج از خود بیماری بود ومن کنجکاوتر از آنم که دستبردار این موضوع شوم. یکی از دهها پیج چند ده هزار نفری اینستاگرامی عروس کردی که پسوند ارومیه هم برند آن است، را لود می کنم و از تک تک دختران همشاگردی میخواهم این تصاویر را که عروسهایی هستند که همچون شیشه ویترین زرگریها آن قدر طلا آویخته اند که گردنشان کج شده و سنگینی تاج بر سرشان پیداست و گوشوراه ها که معیار وزن را که رد کرده و کار سنجششان به مقیاس چند دهسانتی متری بودن کشیده شده، دستهایی را که تا توان قطع شدن بازو را نگیرند بیفاصله پر کرده؛ دستبند و النگوهایی که به ضخامت دستبند جنگاوران قدیم است و انگشتهایی که به تمام پر از انگشتر است از هر نوع و مدلی که به زور همخوان کرده اند و کمربندهایی که اکنون دیگر جوابگو نیست و زره هم میبندند را تماشا کنند. آرایشی به خود گرفته و قرار است ملاک خوشبختیشان باشد و آغازگر زندگی.
دختراني از جنس طلا
از دخترانی که با فرهنگ های مختلف که از چهار گوشه ایران هستند انتظار ندارم از همان سراغ مدل آرایش و نوع پوشش و لباس عروس عکسها بروند و حدسم هم تا حدودی درست است. چون طلا آنقدر در مرکز نگاه هست که گاه خود وجود زن در حاشیه می ماند و ذهن هر بینندهای را برای اولین بار چون خود تشویش قرار گرفتن طلا، مشوش میکند و او را در بهت فرومیبرد. انگار که جای اینکه کمی به غذا ادویه بزنی تمام غذا را پر از ادویه جات کنی! آنان هم درست انگشت براین زخم می گذارند. از گرد شدن مردمک چشمان و صدایی که ناشی از مبهوت بودنشان است، از نگاهی که به هم می اندازند و سنگینیاش را همه با هم به من برمیگردانند و هزاران علامت سوال و از آن نگاههای متعجب میشود فهمید که این موضوع برایشان به چه اندازه غریب است. اول همگی گوشه خیالی پرواز میدهند که این همه طلا چقدر پول نقد میشود؟ و با این همه طلا چهها می شود کرد؟ و برای چند لحظه هم که شده خود را جای عروسی متصور میشوند ولی بعد چند لحظه سکوت که ناشی از جایگذاری نقششان جای عروس و تعویض موقعیت بوده چون به نتیجهای نرسیده اند با حالتی که چندش آمیز و با نفرت ابراز تبری میکنند که حاضر نیستند جای عروس باشند و این برایم بسیار جالب است. با کنایه و تمسخر نگران دست، گردن و گوشهای عروس هستند که چگونه قرار است آن همه طلا را تحمل کند.یکی با نیش آنها را بازار زرگری ودیگری ارتباطشان با قبایلی که بدین آداب پایبندند را میسنجدو هریک به نوعی نفرتشان را از این موضوع را به رخ میکشند. یکی میگوید امکان ندارد که همه این طلاها برای خودش باشد و از بدل بودن طلاها میگوید و اصل موضوع را به چالش می کشد. خجالت می کشم که بگویم هرزگاهی بعضی خانوداه ها به اجبار برای حفظ آبروی خود در بین این مردم هم که شده دست به اجاره قسمتی از طلا یا خرید طلای بدل یا آبکاری طلا میزنند. یک شوی مسخره که همه باهم درگیر آن هستند.
رسومی كه هنوز ادامه دارد
یکی از اعتماد به نفس و غرور دامادهایی که موفق شدهاند نسبت به دیگری طلاهای بیشتر و سنگینتری را به عروسش آویزان کند، میگوید. بله او درست میگوید زیرا این معیارهای سنجش و ارزشهای اجتماعی رایج تایید کننده این مطلب است ولی گاه همین غرور در رابطه زناشویی هم مصداق پیدا میکند و با عروس به صورت کالایی که با طلا خریده شده برخورد میکنند. به اطمینان که باید زبانی ازخودشان در جامعهای وسیعتر باشم تا شاید وسعت دید و بازخوردهای طیف بزرگی از جامعه بتواند رهیافتی برای نجات مردمی بافرهنگ غنی و تمدن ژرف باشد که امروز در باتلاقی که خود ساخته گرفته شدهاند و این، آنجا خطرناکتر میشود که قشر عظیمی از جوانانی که امید تغییر و تحول به آنها بسته شده است، درگیر این موضوع بسیار پیش پا افتاده و برخلاف منش انسانی میشوند.تا همین چند وقت پیش شاید توجیه برقرار ماندن این رسومات عدم تعاملات گسترده با سایر جوامع فرهنگی در کشور بود ولی امروزه با این سطح از تحصیل کنندگان در سطح عالی و گسترش ارتباطات در فضای سایبر داوم این موضوع کمی جای تاسف دارد. چون گاهی جامعه مدعی روشنفکری زنان و مردان، خود ترویج دهنده و مدافع این نوع سبک زندگی و ازدواج هستند و اینکه این طلاها دقیقا چون مهریه سنگین هیچ کارکردی نداشته و بسیاری از اختلافات و طلاقها نیز بر سر تصاحب آنها شکل میگیرد. گاهی بعد از عروسی خانواده داماد مجبورند طلاها با زیان چشمگیر برای صاف کردن بدهیهای بفروشند و تنها نقش طلا برای اجرای نمایش یک شبه است نمایش مسخره ای که همه با درک اصلش برای یکدیگر به نوبت بازی میکنند. با توجه به بافت سنتی جامعه چند سوال مطرح است آیا سنگینی طلا استقلال، آزادی و شخصیت این زن را به چالش نمیکشد؟ تا چه حد عشیره گرایی مدرن امروز بر شدت این موضوع میافزاید؟جامعهای که خود بر زشتی این رسم به طور کامل آگاه است و همه در مقام خود به نکوهش آن می پردازند، جالب آنکه در مقام عمل کسی حاضر نیست دخترش را با طلای کم و یا بدون طلا به دیگری بسپارد و حتی خانواده پسر نیز هرگز نمیپذیرند که عروسی با طلای کم برگزار کنند، حتی اگر از سوی خانواده عروس این معافیت را داشته باشند. این کلیت شامل تک تک خانوادهها نمیشود ولی این ناهنجاری اجتماعی در بین برخي ساکنان شهرستان ارومیه و سلماس آنقدر شایع و فراگیر است که نمیتوان منکر آن بود و نادیدهاش گرفت. مطمئنا برای جوانی که پشتوانه مالی خانواده را ندارد و خود مکلف است این طلاها (به میزان کیلو) را در اول زندگی، که تازه تحصیل و سربازی را گذرانده تهیه کند، کاری ناشدنی و غیر ممکن قطعی در کوتاه مدت است. و از آنجایی که چارهای جز تهیه آن مقدار طلا که معمول است را ندارد، چند راه بیشتر پیش رو ندارد یا قید ازدواج را بزند ویا به ازدواج بعد تلاش و ثروتمند شدن در میانسالی و از راه درست دست بزند و یا سادهتر برای عقب نماندن از قافله، وارد حوزه بزه و جرم از جنس قاچاق مواد مخدر و یا کارهایی از این شود که با نگاهی به آمار زندانیان متوجه عمق این فاجعه میشویم که با باب کردن یک رسم ناشایست چگونه با دست خود فرزندانمان را به هلاکت انداختهایم. چه جوانانی را که از ازدواج بازداشته و وارد وادیهای غیراخلاقی کرده و بسیاری را از سن ازدواجش و شکفتن جوانیشان بازداشتیم و سوختیم و چه هزینههای سنگین و غیر قابل جبرانی برای جامعه نیز تراشیدهایم.
رشد يك رسم در فضاي مجازي
فضای مجازی هم بستری امن برای این جماعت شده تا این ارزشها را تبلیغ و آنکه زورش در خرید طلا بیشتر است با انتشار عکسها به دیگران فخر بفروشد. این موضوع به قدری حاد است که پیج های محلی کانالهای تلگرام واینستاگرام با بالاترین ممبر( چند ده هزار دختر و پسر جوان) از آنان است جوانانی که در بهترین زمان رشد و توسعه شخصیتی و مهارتی مشغول این بیراهه شده و گروه های چند هزاری نیز مشغول کارند که ساعتها برای تحلیل این تجملات و از سویی فخرفروختن و از سوی دیگر افسوس خوردن وقت جوانان را بگیرند. آیا باید بر این آسیب اجتماعی سرپوش بگذاریم که از داخل بگندد که مبادا آبروی فرهنگیمان بریزد؟ نه بلکه اگر نگران فرهنگ مان هستیم باید به بلندی همه فریاد بکشیم و مانع از ماندگاری این حجم از نادانی شویم. اگر نگاهی به رسوم و سنن فرهنگ ازدواج این مردمان بیفکنیم متوجه میشویم که طلا به این مقدار هیچ گاه بهاین صورت فراگیر رسم نبوده است و این تجملات کمرشکن و خانمان افکن چیزی است که اخیرا باب شده است و با تاسف خانواده هاي ثروتمند هرآن با افزودن بر مقدار این طلاها معیار و میزان آن را جابهجا کرده و ندار را هم مجبور به تهیه آن مقدار میکنند. بیماری که هرچه از دردی که آثار آن میگذارد بگوییم کم گفتهایم. همیشه زن کرد به عنوان سنبلی از آزادی و شجاعت، پشتکار و استقلال معرفی دیگران شده که برای حفظ کیان و شرف و آبادانی زندگانی در مقابل هر بعثی، داعشی و هرمتجاوزی که به حریم و خانه او دست دراز کرده، با رشادت سلاح در دست و جان برکف ایستاده است و همیشه پابه پای مرد در تلاش بوده است. آیا با این رسم ما به اين هویت و آزادی خواهی و مقام بلندش لطمه وارد نمی کنیم؟ و آن جایگاه والایش را به هیچ تقلیل نمی دهیم؟
منیع|روزنامه قانون