روایت موفقیت دوقلوهای سقزی
کنکور تمام زندگی نیست

در این گزارش سعی کردهایم سؤالات خانوادههایی که دانشآموز کنکوری دارند و یا سؤال دانشآموزانی که قرار است سال آینده در این آزمون شرکت کنند را از دو نفر از کسانی که رتبههای خوبی در رشته تجربی کسب کردهاند بپرسیم. نحوه برنامهریزی، انگیزهها، شرایط تحصیلی، محیط خانواده دغدغههایی که والدین و دانش آموزان برای آینده دارند و … از جمله این سؤالات است.
از قبل با کاک “فاتح عزیزی” پدر “ندا” و “آیدا” هماهنگ شدیم تا در منزلشان گفتگویی صمیمی با این خانواده پنج نفره داشته باشیم، حدسمان درست بود، دو دختر نوجوان به همراه پدر و مادر و خواهر کوچکترشان مانند همهی کُردها که به مهماننوازی مشهورند منتظر ما بودند، خوشحالی ناشی از موفقیت دوقلوها در چهره همه اعضای خانواده موج میزد. موفقیتی که پشت آن غیر از خود و پدر و مادرشان، عوامل زیادی از جمله مدیران و معلمانشان دخیل بودهاند و جالب اینکه به پاس احترام به تمامی معلمان حاضر نیستند اسم یک یا دو نفر از آنها را اعلام کنند که مبادا در حق بقیه جفایی صورت گرفته باشد.
کاک فاتح که خود در بازار آزاد مشغول به کار است و همسرش خانم “بیان رحیمیپور” معلم مقطع ابتدایی است و دختر کوچکترشان که امسال کلاس اول ابتدایی را شروع کرده به همراه ندا و آیدا این خانواده صمیمی را تشکیل میدهند. “ندا و آیدا” متولد مهرماه سال ۱۳۸۰ هستند که امسال در کنکور سراسری شرکت کردند، غیر از سهمیه مناطق محروم از هیچ سهمیه دیگری استفاده نکردند و به ترتیب رتبههای ۲۷ و ۱۴۶ در رشته تجربی را از آن خود کردهاند، سابق بر این دانشآموز “دبیرستان نمونه الزهرا” بودند، البته سه سال عضو یکی از مأسسات آموزشی سطح شهر بودند و از آزمونها و مشاورههای آن بهره بردهاند.
با اعضای خانواده به گفتگو نشستیم تا هم از گذشته و چگونگی موفقیت دختران صحبت کنیم و هم از آینده و دغدغههایی که دارند بشنویم؛
واکاوی: از حال و هوای روزی که جوابها منتشر شد بگویید؛ کِی و چگونه متوجه جواب اولیه و رتبهای که کسب کردید شدید؟
آیدا: ساعت دو نصف شب بود که اسامی نفرات برتر اعلام شد، با دوستانم در تماس بودم و قصد داشتم تا زمانی که نتایج اعلام بشه بیدار بمونم، اما بیخیال شدم، ظاهرا ساعت چهار نتایج منتشر شده بود، صبح ساعت ۸ و ۹ بود که پدرم از سر کار برگشت و خبر داد که نتایج اعلام شده.
ندا: من شب بیخیال جوابها بودم، واسه همین خوابیدم و صبح که پدر به منزل برگشت و خبر داد که با آیدا نتایج رو نگاه کردیم.
واکاوی: خودتون این آمادگی رو داشتید که چنین نتایجی را کسب کنید؟
هر دو همزمان: قطعا این آمادگی را داشتیم و برای این رتبهها تلاش کرده بودیم.
واکاوی: بعد از اینکه نتایج را دیدید و پدر و مادرتان از نتایج با خبر شدند واکنششان چه بود؟
ندا: اول من نتیجه را دیدم و بلافاصله به مادرم خبر دادم. مادرم آن لحظه در مدرسه بود.
واکاوی: خانم رحیمیپور، واکنش شما و حس و حال شما بعد از شنیدن خبر چه بود؟
خانم رحیمیپور: قبلا اعلام شده بود که سی و یکم شهریور جوابها منتشر خواهد شد، اما روز سیام که من تازه به مدرسه رسیده بودم آقای عزیزی زنگ زد و گفت جوابها اعلام شده، من هم گفتم چون بچهها در حال استراحت هستند لطفا طوری به آنها خبر بده که آرامشان حفظ شود، بعد از ۲۰ دقیقه ندا به من زنگ زد، از کلاس بیرون رفتم، پشت تلفن به من گفت که رتبهاش ۲۷ و آیدا هم ۱۴۶ را کسب کرده است. خوب هر مادری با شنیدن خبر موفقیت بچههایش خوشحال خواهد شد که خوشحالی من به مراتب بیشتر بود چون هر دو دخترم نتایج زحماتشان را به بهترین وجه دریافت کرده بودند. اما در مدرسه چون ممکن بود کسانی حضور داشته باشند که دانشآموز کنکوری داشته باشند و احیانا نتایج دیگری کسب کرده بودند کمتر خوشحالی خود را بروز دادم. همکاران نیز لطف داشته و صمیمانه این موفقیت را به خانواده ما تبریک گفتند.
و شما آقای عزیزی؟ خوب من کنارشان بودم که جوابها را دریافت کردند، شنیدن این رتبهها و پاسخی که برای زحمات خودشان گرفته بودند قطعا جزو لحظات ماندگار زندگیام خواهد بود.
واکاوی: واکنش اطرافیان، دوستان و فامیل چه بود؟
آیدا: عمویم بلافاصله زنگ زد و نتایج را پرسید و تبریک گفت.
ندا: همه فامیل لطف داشتند و بسیاری از آنها حضوری به خانه ما آمدند و تبریک گفتند.
واکاوی: از میان دوستانتان کسان دیگری هم رتبههای خوب کسب کردند؟
آیدا: بله، دو نفر دیگر از دوستان ما رتبه زیر یک هزار کسب کردند.
واکاوی: خوب بریم سر بحث قبل از کنکور؛ از برنامهریزیهایتان برای مخاطبان و یا کنکوریهای ۱۴۰۰ بگویید و اینکه چند ساعت مطالعه داشتید؟
آیدا: واقعیت این بود که ما چون در دو سال اخیر عضو کانون بودیم و احساس کردیم که برنامههای کانون تقریبا جامع هستند با همان برنامهها پیش رفتیم. آزمونهایی که دو هفته یکبار برگزار میشد نیز به ما کمک میکردند و ما در این آزمونها همیشه رتبههای برتر را داشتیم.
ندا: البته برنامهریزی چندان از پیش تعیین شدهای نداشتیم، بیشتر اوقات بسته به حال و هوای خودمان صبح زود یک یا دو درس را برای خواندن انتخاب میکردیم، روزانه در کنار هم و با کمک گرفتن از همدیگر و حدود ۱۲ ساعت درس میخواندیم.
واکاوی: سه سال آخر دوره دبیرستان هم به لحاظ آموزش و هم به لحاظ پشتیبانی از طرف خانواده و معلمان بسیار مهم و اساسی هستند، شما سه سال آخر را در کدام دبیرستان تحصیل کردید و میتوانید از معلمانی که در این سه سال همراه و پشتیبان شما بودند اسم ببرید؟
آیدا: ما این سه سال را در مدرسه نمونه الزهرا تحصیل کردیم.
ندا: قطعا نقش معلمان انکارناپذیر است، اما نمیتوانیم هیچکدام را بر دیگری ترجیح دهیم چرا که همه آنها آنچه در توان داشتند را به کار بردند و انصاف نیست از یک یا دو نفر خاص اسم ببریم.
واکاوی: فکر میکنید تعویق کنکور و بحثهایی که پیرامون کرونا بود تأثیری در نتایجی که الان کسب کرده اید داشت؟
آیدا: واقعیت اینکه شخصا موافق تعویق کنکور برای آمادگی بیشتر نبودم چون آن مدتی که کنکور به تعویق افتاد ما فقط درسها را مرور بیشتری میکردیم.
ندا: نمیتوان گفت به نفع و یا ضرر ما بود، چون شرایطی بود که برای همه پیش آمده بود، اما افرادی را میشناسیم که پروسه برگزاری کنکور در نتیجهای که گرفتند تأثیر گذاشت، اما برای ما چندان نه.

واکاوی: پس از اعلام جوابها و موعد انتخاب رشته، سراغ چه کسانی رفتید تا برای شما انتخاب رشته کنند؟
جواب مشترک آیدا و ندا: چون رتبههای ما خوب بود و خود را برای رشته پزشکی آماده کرده بودیم کار مشاوره زیاد سخت نبود، اما جهت اطمینان سراغ چند تن از دبیران خودمان و یک مشاور دیگر (از فامیل که خارج از سقز زندگی میکنند) رفتیم.
واکاوی: چه رشتهها و دانشگاهی را انتخاب کرده اید؟
رشته پزشکی که به ترتیب سه دانشگاه در تهران و بعد تبریز، شیراز، اصفهان و … را انتخاب کردیم.
واکاوی: این انتخاب از روی علاقه بود و قبلا راجع به آن فکر کرده بودید؟ یا عوامل دیگری هم دخیل بودند؟
از همان دو سه سال قبل بنا بر انتخاب این رشته گذاشته بودیم.
واکاوی: غیر از مواردی که بحث شد، چه چیزهای دیگری را در موفقیت خود دخیل میدانید؟
تشویق اطرافیان و انگیزههایی که به ما میدادند برایمان مهم بود، به عنوان مثال پیگیریهایی که یکی از دبیرانمان که حتی دبیر دروس تخصصی ما نبود برایمان مهم بود، قطعا مواردی اینچنین انگیزههای جدی برایمان ایجاد میکرد.
واکاوی: شما قرار است در آینده پزشک شوید، آیا به همین میزان اکتفا میکنید یا برنامههای دیگری هم دارید؟
آیدا: میخواهم به یک چیز اقرار کنم، اینکه تا این لحظه در درس خواندن موفق بودهام و متوجه این نکته شدهام که از راه درس خواندن ایدهها و برنامههایم را پیش ببرم و شاید الان نتوانم زیاد از آنها نام ببرم اما قطعا برنامههایی دارم که حتما دنبال خواهم کرد.

ندا: من دوست ندارم تنها یک پزشک باشم که یا در مطب یا در بیمارستان بیمار را ویزیت کنم و تمام! این آرمان من نیست و نمیخواهم تنها برای چنین کارهای روتینی پزشک شوم، بلکه پیشرفتهای دیگری مدنظرم است که قطعا به آنها فکر کردهام و میخواهم به مرور پختهترشان کنم. درسته کنکور و یک نتیجه خوب مهم است، اما تمام زندگی نیست.
واکاوی: آیا مطالعه شما فقط در درسهای مدرسه خلاصه میشد یا مطالعه غیر درسی هم داشته و دارید؟
آیدا و ندا: غیر از سال آخر که محدود به کنکور شده بودیم، در مابقی سالها مطالعه غیر درسی هم داشتیم و اکنون نیز داریم. البته ما به نوشتن هم علاقمندیم و دست به قلممان خوب است.
واکاوی: آخرین کتابی که خواندید و یا در حال خواندن آن هستید کدام کتاب بود؟
آیدا: “قلعه حیوانات” اثر “جورج اوروول”.
ندا: “دواههمین ههناری دونیا” اثر “بختیار علی”.
واکاوی: به عنوان سؤال آخر؛ از آنجا که شما دوقلو هستید، پیش میآمد شما را اشتباه بگیرند؟
بله، این اتفاق غیر از محیط خانه، همه جا پیش آمده. کمتر ما را جدا صدا میکنند و معمولا اسم هر دویمان را با هم میبرند.
بخشی دوم این مصاحبه در گفتگو با پدر و مادر آیدا و ندا گذشت که در ادامه میخوانید:
واکاوی: عوامل و شرایط متفاوتی دست به دست هم میدهند تا چنین موفقیتهایی حاصل شود؛ چقدر سهم خانواده و آرامشی که باید در محیط خانه باشد در اینجا مهم هستند؟
فاتح عزیزی: آن آرامشی که لازمه یک خانوداه باشد در این خانه فراهم بوده و هست، همسرم، من و دخترانمان همگی در ایجاد آن سهیم بودهایم و به شخصه اجازه ندادهایم این به یک دغدغه برای بچهها تبدیل شود چون اگر خواهان موفقیت فرزندانمان هستیم ناچار به تأمین لوازم این موفقیت نیز هستیم، البته نباید فراموش کرد که موفقیت دختران ما و سایر دانشآموزان دستاورد یک مجموعه است؛ از جمله عوامل آموزش و پرورش و معلمانی که از جان و دل برای همه دانشآموزان مایه میگذارند.اما این یک واقعیت است که این روزها فراهم کردن این لوازم برای برخی خانوادهها به سختی صورت میگیرد و اگر چنین نبود قطعا بسیاری از فرزندان و دانشآموزان این شهر که استعدادهای بینظیری در زمینههای مختلف دارند موفقتر بودند.
شما به عنوان یک پدر، تجربیات خود که در موفقیت دخترانتان مؤثر بوده را چگونه در اختیار مخاطبان قرار میدهید؟
فاتح عزیزی: اساسا تحصیل و درس خواندن فرزندان همواره یکی از دغدغههای پدر و مادرها است. اما چند موضوع در اینجا کمک حال من بود؛ هوش و ذکاوت آنها و کم توقعیشان. البته ناگفته نماند نقش مادرشان در این راه انکار ناپذیر است و جای تقدیر دارد. دختران کمک حال من بود. من نیز به عنوان یک پدر چیزی برای آنها کم نگذاشتم.
و شما خانم رحیمیپور، در موقعیت خانه و مدرسه در دو نقش مادر و معلم ایفای نقش کردهاید؛ قطعا با موارد عدیدهای روبرو شدهاید که ممکن است فرزند معلمی که چنین رتبهای کسب نکرده و یا دانش آموزی در اوج محرومیت رتبه بهتری کسب کرده، تجربه شما از این موارد و مقایسه آن با فرزندان خودتان چگونه است؟
خانم رحیمیپور: من چون خودم معلم دوره ابتدایی هستم و متوجه اهمیت پایهی اول در تحصیل هستم، در دوره آمادگی و کلاس اول تمام تلاش خودم را با معلمشان برای این دختران به کار بستم، اما در ادامه بیشتر نقش یک مادر را داشتم، از طرفی چون دو نفر بودند همزمان با رقابتی که داشتند مانند دو رفیق هوای یکدیگر را داشتهاند و این کار من را آسان کرده بود. اما در مقام مقایسه اگر بخواهیم بحث کنیم شرایطِ متفاوت نتایج متفاوتی در پی خواهد داشت. در همین ایامی که همه با کرونا دست و پنجه نرم میکنیم شرایط بسیاری از خانوادهها قابل وصف نیست، به گونهای که تعدادی حتی پول خرید گوشی و یا تبلت جهت استفاده از برنامههای آموزشی را ندارند، پس شرایط متفاوت قطعا نتایج متفاوتی به دنبال دارد و نباید تنها دانشآموز و یا پدر و مادر وی را در موفقیت و عدم موفقیت آنها تأیید و یا مورد مؤاخذه قرار داد، بلکه باید شرایط را سنجید و بعد قضاوت کرد. اما با این وجود افرادی بودند که منتظر رتبههای خوبی بودند اما نتایج جور دیگری بود و خیلی از آنها از همین الان خود را برای کنکور سال بعد آماده میکنند.
واکاوی: آیا دخترها در طول این سالها فقط درس خواندند یا مثل هر دختر دیگری کمک حال شما نیز بودند؟
خانم رحیمیپور: تا قبل از پایه یازدهم همیشه کمک حال من بودند، اما در پایه یازدهم و دوازدهم خودم نخواستم و بیشتر وقت خود را به درس خواندن میگذراندند.
واکاوی: فکر میکنید دختران شما قدردان تلاشها و زحماتتان هستند؟
فاتح عزیزی: قبلا هم گفتم و تکرار میکنم که صمیمیت آنها با یکدیگر و قناعتشان بخشی از مشکلات را حل کرده و اکنون نیز که نتایج مشخص شده تأییدی بر این موضوع است که آنها پاسخ زحمات خود، معلمان و مادر و پدرشان را به نحو خوبی دادهاند.
خانم رحیمیپور: آیدا و ندا جزو آن دسته از بچههایی نبودهاند که برای درس خواندن قید و شرط گذاشته و یا شرایط آنچنانی بخواهند، جالب اینکه به دلیل شرایط کاریام همیشه کمک حال من بودهاند و تا این لحظه نیز پاسخگوی زحماتمان بودهاند.
واکاوی: سؤال آخر اینکه؛ اکنون که دخترانتان اینگونه افتخار آفرینی کردهاند دغدغه بعدی شما راجع به آنها چیست؟
خانم رحیمیپور: شاید برخی فکر کنند الان که دختران ما با رتبه خوب قبول شدهاند همه چیز تمام شده، اما اینگونه نیست، دغدغههای جدیدی برای ما شکل گرفته، آیدا و ندا با هم دوست، همفکر و همراه بودند. نتایجی هم که کسب کردهاند این را تأیید میکند، همین برای ما یک دغدغه شده که اگر هر کدام یک شهر جداگانه قبول شوند چه باید کرد؟ اگر هر دو در تهران اما در دو دانشگاه متفاوت باشند باز بهتر است، اما اگر در دو دانشگاه و در دو شهر متفاوت قبول شوند ممکن است مقداری هم برای آنها و هم برای ما سخت باشد. دیگر دغدغهها نیز بماند که هر پدر و مادری برای فرزندانشان دارند و تازه این اول راه است.
سلام خیلی تبریک می گویم به آیدا و ندای عزیز امیدوارم در تمام مراحل زندگیشون موفق باشند.
من هم رشته ی تجربی هستم وبا دیدن این نوشته ها کلی انرژی گرفتم. امیدوارم من یک روز بتوانم چنین نتیجه ای بگیرم.
درود به شرف تک تک اعضای خانواده
بنه ماله ی به ریزی عزیزی افتخارتان پی اکین. ایشلا که همیشه سه ربه رزبن
منم الان در مدرسه نمونه الزهرا تحصیل میکنم امیدوارم منم بتوانم مثلا همشری های عزیرم به این مقام وموفقیت برسد.
منم الان در مدرسه نمونه الزهرا تحصیل میکنم امیدوارم منم بتوانم مثل همشری های عزیرم به این مقام وموفقیت برسم.