به مناسبت ۲۵ اسفند و بلدیه‌ای به نام بلدیه سقز

قدیمی‌های می‌گویند خیلی قدیمی است و امروزی‌ها وقتی پای خاطرات نقل شده سینه به سینه گذشتگان می‌نشینند، ذوقی و برقی از چشم و بعد بغضی بر صورتشان موج می‌زند از این که می‌شنوند سقز واقعا “کُهن شهر” بود، کُهن شهری زیبا که بلدیه آن روزگاران و شهرداری امروزی آن جزو شهرهای پیشرو بود، از آنزمان که مبارزان مشروطه‌خواه شهر تا تجددخواهی پهلوی اول که موج آن سقز، این شهر کهن و زیبا را با تأسیس دومین بلدیه کردستان در بر گرفت و عصر مدرن را آهسته در خون و رگ کوچه‌های خاکی و رودخانه همیشه خروشان “چه‌م سقز” به جوش و خروش آورد همواره نقش پر رنگی را در تلاقی بازارهای منطقه و رونق تجارت از تبریز تا کرمانشاه و از سلیمانیه تا زنجان در بر میگرفت.

با گذر روزگار و در تلاطم‌های سیاسی زمانه شهر همچنان می‌بالید و رشد می‌کرد و در دامن کوه وەنەوشە و آب‌های خروشان جەغەتو فرزندان لایق و ممتاز خود را می‌پروراند. و به سرعت استعدادهای باطنی خود را به رخ مدعیان چو قلندران شعر حافظ که سر تراشیده بودند و داعیه مدیر بودن داشتند به مبارزه می‌طلبید. بودند کسانی که بدان‌خدمت کردند و ناز شهر را کشیدند و نامشان به نیکی جاودانه ماند و چه مدعیان قلابی که با هزار ترفند به کرسی بلدیه شهر چنگ انداختند و بر زمین سخت لعن مردم و شهر درغلتیدند.

امروز شهرم دیگر حال و هوای آن روزگاران را ندارد انگار دست‌های نامرئی نفس رشد و بالندگی شهر را فریز نموده و به مانند عروسک گردان‌های دوره‌گرد با گاری شهر فرنگ خیالی مردمان شهر را افسون نموده و از دریچه تنگ دوربین به دنیای خیالی عکس‌ها و حرف‌ها سرگرم کرده تا هر چه در جیب دارند را تقدیم دوره گرد داستان کنند و در پایان آنها را با ذوق و آرزوی معصومانه دنیای خیالی و جیب‌های خالی رها کند.

پس از ۴ سال و تجربه تلخ ناشی از تلاطم عمومی بیماری نحس کرونا که همزمان شد با تلاطم مدیریت شورا و شهرداری و آمدن هر سه ماه سرپرست برای شهرداری نفس شهر را به شماره انداخت، تا به پایان ۱۴۰۰ رسیدیم و انتظاری که چه زود بعد آن به یأس تبدیل شد و خود را در روزمرگی از پس دعواهای کودکانه چنددستگی شورا تا عمق ساختار اداری شهرداری را در پس خود گرفت و هر روز روایتی تلخ بود که در میان اخبار سیاه و سپید پخش میشد.

چهره‌ای از شهر ماند که ابتدا به رکود زد و بعد واپس ماندن از رشد اقتصادی و عمرانی در لابلای دعواهای سامان بر باد ده مدعیان صندلی کوچک مدیریت شهر ارکان آن‌ را از صنعت تا بازار گرفتار خود نمود.

۲۵ اسفند را در تقویم برای سقز سفید بگذارید چرا که برگ های تقویم از این همه بی‌رحمی که بر تن رنجور سقز کهن رفت شرم می‌کند از چهره سالمندان تا کودکان و زنانی که رنج هرج و مرج و نابسامانی فضاهای عمومی فرصت رشد ارتباطات اجتماعي را از آنان گرفت و دچار عزلت و خانه نشینی شدند. وابستگی را به شهرمان شاید کمرنگ‌ کنید، ولی دل بستگی و دل کندن را هرگز. بنویسید که سقز دیر زمانی است ۲۵ اسفند را از سالنامه پاک کرده است، باشد اگر حیایی و شرمی از چهره رنجور شهر دارند، داعیه‌دارن بی هنر صندلی مدیریت را ترک کنند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا