هنرکتاب نخواندن

سال ۱۳۹۴ انتشارات مروارید کتابی را با عنوان «چقدر خوبیم ما» نوشته “ابراهیم رها” روانه بازار کتاب کرد؛ کتابی که نویسندهاش متن آن را حاصل تأملات خود در نقد رفتارشناسی ایرانیان در قالب بیانی طنزآمیز عنوان کرده است.
در بخش از کتاب آمده است:
یعنی اگر داغ و درفش مان کنند و به میخ و سیخمان بکشند و از دروازهی شهر آویزانمان فرمایند و… اگر سر به سر تن به کشتن دهیم عمراً که کتاب بخوانیم. ما اصلاً یک جور مقاومت عجیبی در برابر کتاب خواندن داریم که تفلون در برابر چسبیدن غذا به ماهی تابه ندارد. چنان نسبت به کتاب خواندن نفوذناپذیریم که ایزولاسیون هیچ پشت بامی نسبت به باران و برف چنین عایق نیست. یعنی حاضریم وقت مان را با خاراندن پسِ سر و شمردن شورههای روی شانهمان تلف کنیم اما دو صفحه یا چهار خط کتاب نخوانیم.
یکی از بارزترین خصوصیات ما که دیگر دارد به شناسنامهمان تبدیل میشود و اوراق هویتی و شاخصهی ممیزهی ماست همین کتاب نخواندن است.
جالب این است که تمام دک و پُزمان به گذشتهی مکتوبمان است که بع له… اما به حال و گذشته و آیندهی مکتوب خود به اندازهی ی تخم گشنیز (مودب برخورد کردم) هم اعتنا نداریم. عملا و علنا به کسانی که کتاب میخوانند میخندیم. آشکارا اگر کسی کتاب خوان باشد جزو قوم یأجوج و مأجوج میدانیمش. معتقدیم تا وقتی میشود رفت جُردن یا خیابان اندرزگو یا… (هر شهری، محلی) دور دور کرد خریت محض است وقتت را حرام کنی و کتاب بخوانی. اگر کسی در خانهاش کتابخانه دارد انگار در توالت منزلش بند رخت کشیده و رویش پیژامه آویزان کرده باشد.
در اثاث کشی یخچال سایدبای ساید و حمل و نقل آن برای مان از بدیهیات است اما چهارتا کارتن کتاب را بدبارترین، سنگینترین و مزاحمترین اثاثیه میدانیم (جالب این است که عزیزانی که شغل شریفشان همین جابجایی بار و اثاثیه و اسباب کشی است هم از یخچال فریزر و لباسشویی و گاز و کمد… کمتر گله دارند تا از کارتن های کتاب!)
مملکتی که تیراژ کتاب در آن شده پانصد ششصد جلد، مردمانش نباید دکتر بروند؟ یعنی صفا میکنیم برای خودمان. کتاب فروشیها میشود پیتزافروشی، کتابخانهها حداکثر شده قرائت خانهی پشت کنکوریها، تیراژ کتاب لای باقالی، کتاب خوانها (اگر بیابیم) اهالی مریخند، ما هم که باحالیم! همه هم که شیرین زبان و طناز و بذله گو، از طرف میپرسی آخرین کتابی که خواندهای کی بوده؟ میگوید میخواستم آخرین درسم را پاس کنم. بعد هم هرهر میخندد طوری که بیست و یک دندان خراب از مجموع سی و دو دندانش را میشود شمرد. خب کتاب نمیخوانی که مسواک هم نمیزنی بعد میشود این و نق میزنی به قیمت دندانپزشکی!
خوشبختانه تنها مسئلهای که بین تمام صنوف از پزشک و داروساز دندانپزشک تا کارمند و راننده و حسابدار و مکانیک و باغبان و… مشترک است همین کتاب نخواندن است! یعنی اصلا میشود آن را میثاق جمعی ما دانست و یقین داشت همه تا همیشه بر آن وفادار خواهند ماند. کُرد و ترک و فارس و گیلک و مازنی و … هم ندارد. شکر خدا تمام اقوام و طوایف مختلف ما نیز در یک اتحاد ملی-میهنی بر سر کتاب نخواندن به توافق و تفاهمی چنان سترگ دست یازیدهاند که بی آنکه جایی ثبتاش کنند از هر قانون مثبوت و مضبوطی گرانقدرتر میشمارندش و در پاسداشت آن به جد و به جان می کوشند!
به مناسبت هفته ی کتاب