آسیب شناسی حادثه تالار مانگە شەو
چرا مراسمات عروسی ما اینقدر شلوغ و پرجمعیت است؟
رحمان فرامرزی| دبیر آموزش و پرورش و کارشناسی ارشد برنامهریزی رفاه اجتماعی
حادثه غمانگیز تالار عروسی در شهرستان سقز بدون شک دل هر انسانی را به درد میآورد و من نیز به نوبه خود با خانوادههای قربانیان همدردی میکنم و امیدوارم خداوند توان تحمل این غم جانکاه را بدیشان عطا فرماید. اما بگذارید این حادثه را تجربهای سازیم برای آینده و آیندگان تا بار دیگر شاهد چنین وضعیت تلخی نشویم و دست کم در مورد راههای پیشگیری از چنین حوادثی بیشتر بدانیم و آگاهتر باشیم. اگر تحلیلی داشته باشیم از اینکه این حادثه و به طور کلی چنین حوادثی چرا روی میآیند باید گفت در چنین حوادثی چند عامل دست در دست هم دارند که عبارتند از:
یک: گردهمآمدن جمعیت زیادی در یک فضای واحد بدون آنکه فکری برای چنین لحظاتی شده باشد. به راستی چرا مراسمات عروسی ما اینقدر شلوغ و پرجمعیت است؟! واقعا چه لزومی بر این است که حدود هزار نفر را در یک سالن جا دهیم و تا حد زیادی موجبات آزار یکدیگر را فراهم آوریم؟! همه ما دیدهایم که اغلب مهمانان تنها قبل از سرو غذا سر میرسند و بلافاصله پس از صرف غذا غذرخواهی کرده و تبریک گفته و میروند. این کار حامل پیام بسیار مهمی است: این افراد اغلب از روی ناچاری و گلایههای بعدی آمدهاند و گرنه لزومی به حضور در این مراسم نمیبینند. طرفه آنکه اغلب در کارتهای عروسی نوشتهاند که فیلمبرداری و عکاسی ممنوع!! یعنی خودمان اذعان داریم افرادی را دعوت کردهایم که بدیشان اعتماد نداریم!! پس چرا دعوتشان میکنیم؟!چه لزومی دارد افرادی که اغلب سالهاست ندیدهایم یا حتی به زحمت میشناسیم در مراسمی جمع کنیم که شاید هیچ حس و ارتباطی با آن در خود نمی بینند؟! گاهی دیده و شنیده میشود زیادبودن تعداد کارتهای دعوت و افراد دعوت شده را وسیله ای برای فخرفروشی و هویت کاذبسازی میکنند! فرد با کمال غرور و تفرعن بادی به غبغب میاندازد و میگوید هزار کارت دعوت پخش کردهام! این سخن یعنی آنکه با چند هزار نفر دوستی و صمیمیت بقدری نزدیک دارم که اگر در مراسم عروسیام نباشند آزرده خاطر میشوم و میشوند! غیر از دروغ و ریاکاری چه نامی میتوان بر این نهاد؟!
دو: مشکل دیگر رسوم فرهنگی در مراسم عروسی ماست که قطعا در سالهای اخیر بسیار مسائل تلخ و مایه آزاری در آن پدید آمده است؛ شکی نیست که در گذشته مسئله طایفه و خاندان از اهمیت زیادی برخوردار بود و هنگام عروسیها دعوت از همه طایفه و اعلان عروسی همچون واقعهای شادیآور در میان خاندان بسیار اهمیت داشت. اما امروزه ابعاد دیگری نیز به آن افزوده شده است همچون روابط کاری و همسایگی و رفاقت و … . متاسفانه در دعوت عروسیها روال بدین صورت شده که باید از تمام همسایگان، افراد طایفه، همکاران، دوستان و رفقای نه فقط عروس یا داماد بلکه بستگان درجه یک او هم دعوت شود! همین امر باعث میشود جدای از گردهمآمدن جمعیت بسیار زیاد و کنترلناپذیری آن، هزینههای سرسامآوری هم روی دست غالبا خانواده داماد گذاشته شود. در حالی که بسیاری از این افراد شناخت و صمیمت چندانی از/با افراد دیگر ندارند و تنها از روی ناچاری و (کورده نامووسی) در مراسم حضور مییابند. آیا وقت آن نرسیده که دایره این دعوت های بیمورد را بسیار کوچکتر، قابل کنترلتر، دلسوزانهتر و قطعا صمیمیتر سازیم و در کنار آن هزینههای بیمورد اضافی را هم کاهش دهیم؟!
سه: بیگمان همه ما به تالارهای عروسی رفتهایم. ورودی سالن اصلی تنها یک در بزرگ است و متاسفانه اگر درهای دیگری هم داشته باشند اغلب بسته هستند. یعنی خبری از خروجی اضطراری برای چنین لحظاتی نیست! بدون شک در طراحی و مدیریت آنها اشکالات فراوانی هست و اغلب گردانندگان آنها از بحث امنیت و باز گذاشتن درهای دیگر غفلت میکنند. فقدان کپسولهای اطفای حریق، عدم آموزش کارکنان برای مدیریت بحران در چنین لحظاتی، فقدان پیشگیریهای لازم برای جلوگیری از روی دادن آتشسوزی و دیگر حوادث و از همه مهمتر نگاه صرف درآمدزایانه و نادیدهگرفتن تمام ابعاد انسانی به مراسمها امر بسیار آزاردهندهای است. از سوی دیگر صدای بسیار زیاد و گوشخراش بلندگوهای گروههای موسیقی که تا ساعتها بعد از مراسم نیز سردرد ناشی از آن ماندگار است – و جز شادیآوری هر نامی میتوان بر آن نهاد – و فقدان شرایط آکوستیک در سقفها و دیوارها، مشکل بسیار رایجی است و جا دارد بسیار مورد توجه قرار گیرد. همین صداهای وحشتناک باعث ایجاد هیجان و اضطراب و ناامنی روانی میشود و در صورت بروز هر اتفاقی، هر چند جزئی، عکسالعملهای بسیار وحشتناک اضطرابآلودی را در پی دارد.
چهار: فقدان آموزش مدیریت بحران درمدارس و خانواده ها و به طور کلی جامعه، غالبا عامل بسیار مهمی در بهوجودآمدن تلفات بالا در موقع اتفاقات هر چند جزئي بوده و هست. متاسفانه در موقع بروز حوادث مردم ما به شدت احساسی عمل کرده و همه چیز را به دست غریزه بقا می سپارند. همین مردمی که تا چند لحظه پیش تظاهر به ادب، احترام و صمیمیت میکردند به ناگاه و با احساس کردن هر خطر کوچک یا بزرگی، حتی به بچههای سه ساله هم رحم نکرده و زیر دست و پا لهشان میکنند که کردهاند. واقعا این رفتار قابل پذیرش و توجیه نیست و صرفا ضعف فرهنگی را نشان میدهد؛ فرهنگی که خود را از همه مهمتر می شمارد و حس اجتماعیش به شدت افت کرده است. اینجاست که فقدان آموزشهای گروهمحور و ضروری در مدارس و نظام آموزشی و البته خانوادهها خود را نشان میدهد. وقتی بچههایمان به جای دوستی و همدردی با دیگران، به دردهایشان میخندند و بزرگترین مشکل اداره کلاسهای درس برای معلمان، مورد تمسخر قرار گرفتن دانش آموزان از سوی یکدیگر است، قطعا در بزرگسالی هم از روی یکدیگر رد میشوند و احساسی برای رعایت حقوق یکدیگر و همبستگی نخواهند داشت.
البته مسائل اجتماعی قطعا عوامل متعددی دارند اما سعی کردم مهمترینها را برگزیده و برشمارم تا تلنگری باشد بر خود و وجدانهایمان که دردهایمان را بهتر بشناسیم باشد که چارهای اندیشیم.
به خوا برا به جیگه بو
باسلام
نویسنده محترم
وخوانندگان عزیز
درپی حادثه تالار(مانگەشەو) آسیبهای فراوانی میتوان برشمرد ب ادامنه ای وسیع. ازجمله ناکارامدی سیستم آموزشی در برگزاری مانورهای حوادث، چرا به ما نگفتند در چنین مواقعی نباید به فرار فکر کنیم،چرا نتوانستند در آیین نامه نظام مهندسی تعریفی برای تالار، پاساژ، پل، زیرگذر، روگذر و ترمینال داخل شهر، فرودگاه داخل شهر، بیمارستان بغل فرودگاه و… با استانداردهای جهانی بیاورند؟ چرا تالارها گاز ندارند؟ راستی پاساژ داخل رود مجوز داره؟ محله مسکونی یا تعمیرگاه مسکونی؟ مدیران بحران آفرین از کجا ایده میارن؟ در کجای جهان پاساژ داخل رودخانه قرارداره؟ چه استاندارهایی داره؟ (شاید دروازه قرآن شیراز)
نویسنده گرامی شادی حق هرانسانی است، برای ما تنها عروسی برای شادی هست، برای گریز از افسرگی تنها تالارها برپا هستند. به کجا برویم برای دورهم جمع شدن و تمرین زیست اجتماعی کردن…