آیا اصلاح‌طلبان اعتبار خود را از دست داده‌اند؟

فرهاد امین پور| روزنامه نگار و فعال اجتماعی

ناگفته پیداست که ناآرامی‌های دیماه سال ۹۶ که با اعتراض به فساد، بیکاری و گران شدنِ برخی کالاها آغاز شد، صورت‌بندی‌ جریان‌های سیاسی ایران را با تغییرات عمده‌ای مواجه کرده است. اعتراضات نسبتاً گسترده‌ای (به لحاظ تعداد شهرها) که نظریه‌پردازان گذارِ دمکراتیک، علاقه‌ی ویژه‌ای به بررسی ریشه‌ها، ماهیت و تبعات سیاسی و اجتماعی آن دارند. آیا می‌توان گفت که از زاویه‌ی جامعه‌شناسی سیاسی، شاهد آغازِ مرحله‌ی جدیدی در سلسله مراتب تاریخی‌ِ تولد، تکامل و تضعیفِ یک نظام سیاسی هستیم؟

در دو ماه گذشته تحلیل‌های متفاوتی در مورد منشأ و دلایل این ناآرامی‌ها و همچنین هویتِ کنش‌گران آن ارائه شده است. قیام طبقه‌ی متوسط فقیر، شورش پابرهنگان، نارضایتی تحصیل‌کردگان بیکار و… برخی عناوینی است که به این اعتراض‌ها و کنش‌گران آن داده شده است. واقعیت این است که به اعتراض کنندگان دی‌ماه هر عنوانی داده شود نمی‌توان انکار کرد که این رویداد علاوه بر برخی جابه‌جایی‌های جناحی و جریانی در ساختار قدرت، وضعیت نیروها و جریان‌های مخالف حکومت را نیز به شدت تحت تأثیر قرار داده است.

این اعتراضات از آن جهت برای بخش‌های محافظه‌کارترِ حاکمیت، غافلگیر کننده و غیرقابل درک بود که پس از وقایع سال ۸۸ در تحلیل‌های رسمی از احتمال بروز نارضایتی‌های دیگر، امکان طغیان چنین طیف‌هایی به سبب نزدیکی به ایدئولوژی حاکم، بعید به نظر می‌رسید. ظاهراً این تحلیل‌ها تغییر وضعیت این بخش از جامعه را به سبب برخوردار شدن از تحصیلات و بهره‌مندی از شبکه‌های اجتماعی نادیده گرفته بود. غافلگیر شدنِ اصلاح‌طلبان نیز نشان داد اخطارهای جسته و گریخته‌ای که برخی نظریه‌پردازانِ این جریان، در چند سال گذشته در مورد خطر بروز نارضایتی‌های عمومی به لایه‌های محافظه‌کار حکومت می‌دادند بیشتر ماهیتی سهم‌خواهانه و امتیاز‌طلبانه داشته و به شکل دقیقی از منشأ و احتمال ظهور چنین بحرانی بی‌اطلاع بوده‌اند.

اصولگرایان با تضعیف گسترده‌ی دولت روحانی و روحانی و همراهانش نیز با محافظه‌کاری‌ها و ملاحظه‌کاری‌های شدیدشان به‌خصوص در اواخر دولتِ اول و مدت‌زمان سپری شده از عمر دولتِ دوم‌، نقش عمده‌ای در تضعیف و بی‌اعتبار شدنِ هم‌زمانِ طیف میانه‌رو درونِ حاکمیت و جریان‌های اصلاح‌طلب بیرون حاکمیت داشتند؛ اطلاح‌طلبان و میانه‌روهایی که پیش‌تر با نوعی تعامل و گفتگو توانسته بودند به مثابه ضربه‌گیرهایی محکم عمل کرده و میانِ سخت‌گیری‌ها و محدودیت‌های سیاسی و اجتماعی اعمال شده توسط اقتدارگرایان از یک‌سو و مطالبات حداکثری طیف‌های رادیکال‌ جامعه از سوی دیگر، توازنی ایجاد نموده و جریان‌های تندرو درون و بیرون نظام سیاسی را تا حد زیادی تضعیف کنند. موفقیتی که در جریان توافق هسته‌ای با غرب (برجام) به اوج خود رسید. به بیان دیگر میانه‌روها و اصلاح‌طلبانِ داخل و خارجِ حکومت در یک تعامل و تقسیم‌کارِ تقریباً اندیشیده ‌شده، هم توانسته بودند بخشی از مطالبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه را برای حاکمیت ترجمه و باورپذیر کنند و هم برخی سخت‌گیری‌ها و محدودیت‌های نهادهای اقتدارگرای حکومت را برای مردم توجیه نمایند. اما ظاهراً این معادله با فشار اصولگرایان و و شیفتِ غیرقابلِ درکِ دولتِ روحانی به سمتِ راست عملاً به هم خورد و افشای پی در پی فسادهای دولتی و تداوم رکود اقتصادی و تورمی شدنِ آن نیز به شعله‌ورتر شدن این بحران کمک کرد. به بیان دیگر ناآرامی‌های دیماه اولین نشانه‌های فروپاشی این معادله‌ی نسبتاً کارآمد بود. معترضان دیماه ۹۶ که حالا اصلاح‌طلبان بیرون از قدرت را نمایندگانِ شجاع و قاطعی برای مطرح کردنِ مطالبات خود در مواجهه با حاکمیت نمی‌دانستند و به صداقت و سلامت میانه‌روهای حاضر در قدرت نیز شک کرده‌ بودند به ناگاه از هر دوی آن‌ها عبور کرده و جهت پیگیری مطالبات خود را از صندوق‌های رأی به خیابان‌ها بازگرداندند. عبوری که پس از اعتراضات سال ۸۸ اتفاق نیفتاد و معترضین همچنان به این جریان‌ سیاسی و صندوق‌های رأی وفادار ماندند. در جریان ناآرامی‌های دیماه علاوه بر اینکه یادی از رهبرانِ اصلاح‌طلب نشد بلکه شعارهای زیادی علیه این جریان نیز داده شد.

گفتگو و توافق میانِ اصلاح‌طلبان و میانه‌روهای داخل و خارجِ حکومت که به باور نظریه‌پردازانِ گذار سیاسی، برخورد و اصطکاکِ شدید مابینِ جریان‌های رادیکالِ هر دو طرف را تعدیل نموده و تا حد زیادی از بروز خشونت جلوگیری می‌کند یگانه شانسِ نظام‌های اقتدارگرا برای عبور کم هزینه‌تر از چنین وضعیت‌های دشواری است. تعامل و همکاری میانِ نیروهای میانه‌رو حاضر در قدرت که تلاش می‌کردند چهره‌ی نرم‌تری از نظام سیاسی ترسیم نمایند و اصلاح‌طلبان بیرون از قدرت که نمایندگی بخش‌هایی از جامعه را به عهده داشتند تا حدودی توانسته بود از ظهور خیابانیِ نارضایتی‌های مستتر در بطن جامعه جلوگیری کرده و با هدایت آن به سمت صندوق‌های رأی، چهره‌‌ای رقابتی و انتخاباتی به آن ببخشد؛ امری که ادامه یا تکرار آن در وضعیت فعلی بسیار سخت به نظر می‌رسد.

با بی‌اعتبار شدن این دو طیف، زبان گفتگو و مفاهمه‌ میان حکومت و مردم دچار اختلال شده و به سختی بتوان وضعیت‌های بعدی را پیش‌بینی کرد. آیا با تضعیف و بی‌اعتباری طیف‌های میانه‌رو حاضر در فضای سیاسی ایران شاهد برخورد شدید و خشن میان دو سوی سخت و غیرقابل انعطاف باقیمانده (اقتدارگایانِ حاکم و نیروهای ساختارشکن) خواهیم بود؟ آیا اصلاح‌طلبان قادر خواهند بود اعتبار به‌شدت آسیب‌دیده‌ی خود را یک بار دیگر ترمیم و احیا کرده و بازهم به نماینده‌ی مطالبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بخش‌هایی از مردم ایران تبدیل شوند؟

نویسنده: فرهاد امین پور

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا