نماد بصری شهر

مسعود رحیمی| نقاش و مجسمه ساز

یکی از آرزوهای دیرین شهر، جلوەگری است. شهر می خواهد اسم و رسم داشتە باشد، متفاوت باشد و فخر بفروشد. نمادهایش را بە رخ بکشد و بە دیگران بگوید من هستم و این گونەام. خانوادە شهروندی نیز بر این مهم پای می فشارد، سلاطین برایش جنگیدەاند و گاهی خود نماد تلاش در راە هویت بخشی شدەاند. فیلسوفان و ادیبان و هنرمندان و آثارشان نگین های انگشتری شهر هستند. خوب و بد، هرآنچە بودە و می باید، همگی در کار تعریف شهرند.
شهر، نمادهای گوناگونی برای معرفی خود دارد. یک کتاب، رویدادی تاریخی، یک فاجعە، یک گونە آواز یا رقص، یک نوع سلاح، یک دیکتاتور یا یک جنایتکار یا یک زاهد و عارف، یک مبارز یا یک سنگر. هر آنچە کە در شهر بتواند بانگ برآورد و پرآوازە گردد، نماد خواهد شد.

نمادهای بصری نیز داستان خود را دارند. بعضی از این نمادها طبیعی هستند. همچون کوە دماوند، آبشار نیاگارا، جنگل، دریا یا مناظر زیبا. بخشی دیگر آن دستە از نمادهای بصری است کە ما می سازیم. بناهای باشکوە، پل، مراکز تفریحی یا اِلِمان ها و آثار هنری. گاهی یک اثر فاخر بدون برخورداری از زمینەهای ارتباط تاریخی و فرهنگی با شهر، فقط بە دلیل متفاوت بودن، بە نماد شهر تبدیل می گردد. مثل برج ایفل، مجسمە آزادی آمریکا، برج خلیفە در دبی و شَهیاد و برج میلاد در تهران. هر کدام از این آثار هنری و معماری، محصول نقشەهای ذهنی یک معمار یا هنرمند بودەاند. دلیل نماد شدن آن ها، مکان نصبشان نیست بلکە این آثار بە مکانی کە در آن میهمان شدەاند اعتبار می بخشند و در هر جای دیگری ممکن بود همان کارایی را داشتە باشند. بنابراین نمادها می توانند پس از جانمایی، بە منزل خود تعلق یابند.
شهر سقز یکی از بلاتکلیف ترین شهرهای جهان در این خصوص است. فقر بصری در این شهر بیداد می کند. آثار نە اصلا باشکوە قدیمی شهر زیر لایەهای طرح آشفتە تفصیلی شهر مخدوش شدەاند. بافت قدیمی با معابر مالرو و ناپرداختە، بدترین منظر شهری را نمود دادە است. بافت تازەتر شهر نیز براساس سلیقە مریض احوال و فاقد نقشە و تمهید مدرن شهری گسترش یافتە است. نقشە خیابان ها و معابر شهری نارسانا، مسدود و بدمنظر است. حتی یک نشانە ضعیف از مبلمان شهری وجود ندارد. بعضی از اِلِمان ها و مجسمەهای اصلی ترین میادین شهر، کە در این چند سال اخیر نصب شدەاند؛ وحشتناک هستند. چیزی در حد یک فاجعە بصری. جالب این کە تعدادی از میادین و مناظر شهری در این شهر یتیم، در جریان انحصار وراثتی پنهانی، ملک ابدی دستگاەهایی شدەاند  کە هیچ سنخیتی با زیبایی و زیباسازی شهر ندارند در حالی کە شهر فقط مال اهالی آن است. ولی هر آنچە در این جاها و هر جای دیگر شهر کاشتە شود بە عنوان نماد بصری سقز انعکاس می یابد. نمادهای بصری سقز فراوانند. تصویرشان در رسانەها دیدە شدە است. اِلِمان میدان قدس، میدان انقلاب، دیوار گورستان خیابان شهدا،  پارک شهر کە نامش بە واسطە یک کنگرە ادبی، بە نام یک شاعر غیر سقزی تغییر یافت. میدان هێمن، میدان مادر و …
همە این آثار در حافظە بصری یک مسافر یا توریست، با نام سقز یادآوری خواهد شد. اما شاید آنچە بیش از همە در خاطر بماند زشت ترین و زیباترین اثر موجود در شهر خواهد بود.

مطالب مرتبط

یک دیدگاه

  1. بی شک آنچه در این نوشته خود نمایی میکند فریادهای زیر آب یک شهروند هنرمند است.
    ماموستا اما به نظر من واقعیت امر اینجاست که صاحبان جریانهای انحصاری که شما به آن اشاره فرمودید همگی از خاک این شهر سر به در آورده اند و با آب این شهر قد کشیده اند و این بدین معناست که “از ماست که بر ماست”.
    چنین فرصتهای را برای رشد این پدر خوانده ها کسی جز خودمان فراهم نساخته ایم، هنگامی که جز عده ای محدود توانایی تحلیل، بررسی و نقد فعالیتهای سازمانهای مربوطه را دارند دیگر چگونه میتوان امیدوار بود به “شهر خوب ساختنی ست نه ….”.(البته نه ساختنی، که ایشان مد نظرشان است)
    “باید ابتدا خود را نقد نمود”
    این را با جرات میگویم چون به کار بستن این دستورالعمل باعث توقف بازگو کردن مشکلات، معایب و…میشود و فکر را وادار به برداشتن قدم بعدی یعنی “من چه کاری برای بهبود میتوانم انجام دهم؟” میشود.
    باور بفرمایید قدرتی که مردم دارند مشابه آن را در طبیعت فقط در حرکت روبه جلوی آب میتوان دید تنها کافیست قطره های مانند شما در کنار هم قرار بگیرند و بجای نقدهای بی سرانجام، ذهن خلاق خود را برای آنچه که سقز لایق است بکار ببندند و از کمترین امکانات بیشترین استفاده ها را برد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا