وجدان شهر در خوابی عمیق فرورفته است

دکتر خالد توکلی| جامعه شناس
پاسی از شب گذشته است. عقربههای ساعت از یازده گذر کردهاند. ترافیک خیابان جمهوری و بلوار انقلاب دست کمی از غروب ندارد، پیادهروها اما خالی هستند به همین خاطر بهسادگی عابران پیاده را میتوان دید و بعضی از آنها توجه سرنشینان خودروها را به خود جلب میکنند:
یک زن تقریباً سالمند به همراه دختری که کمتر از ده سال سن دارد. چشمان زیبا و معصوم دختر به آرامی به این سو و آن سو میرود و گاهی نگران رفتار خانمی است که اگر خسته شوند بدون این که سخنی میانشان ردوبدل شود کنار خیابان مینشینند. روسری زن، علاوه بر مو بخشی از صورت وی را نیز میپوشاند با وجود این غم و رنجی جانکاه در چهرهاش کاملاً هویداست. هر شب به امید یافتن پلاستیک یا قوطی نوشابهای که در سطل آشغال یا جوی خیابان رها شده است در حالی که گونی بزرگی را بر کول خود حمل میکنند، خیابانهای شهر را میپیمایند.
دختر و پسری جوان که نمیدانم زن و شوهر هستند یا خواهر و برادر. ایشان نیز دو کیسه بزرگ را بر دوش گرفته و در همین خیابان جمهوری و بلوار انقلاب در حالی که به آرامی با همدیگر سخن میگویند در خیابانهای شهر پرسه میزنند تا شاید در آشغالدانیها و جوی خیابان …
وجدان شهر در خوابی عمیق فرورفته است. محنت و رنج دیگران و بهویژه کودکان را نمیبینیم. باید کاری کرد … .