آغاز عصر اسطورههای مدنی در کُردستان
اسطورهها تنها به اعصارِ کهن اختصاص ندارند و همواره محصول مواجهه با مرگ یا عدم شناخت و ترس نیستند. دنیای مدرن نیز اسطورههای خاص خود را ساخته و پرداخته میکند. بهعبارت دیگر اگرچه اسطورهها در دوران مدرن ماهیتی نسبتاً متفاوت یافتهاند اما برای اعتباربخشی به تاریخ و معنابخشی به زندگی، همواره بازتولید و برساخته میشوند و بخش قابل توجهی از روح و غرور ملی جوامع را نمایندگی میکنند؛ اسطورههایی از جنس علم، تکنولوژی، سیاست، فرهنگ و حتی ورزش که محصول قدرت بیانتهای تخیل بشر و بازتابی از شکلهای مختلف حیات و مناسبات پیچیدهی حاکم بر جوامع گوناگوناند و سهم چشمگیری از قدرت و اعتبار این جوامع را نیز تعیین میکنند. “بارت” معتقد بود که به انتها رسیدن اسطوره به معنای بیحرکت شدن جهان است بنابراین جهان جدید نیز برای گریز از سرگشتگی و تلاش برای آغازیدنِ همواره، به اسطورههای نوبنیاد نیاز دارد. در چنین وضعیتی، شخصیتها، زمانها، مکانها و حتی رویدادها، از فردیت انتزاعی خود خارج میشوند و ابعادی اساطیری مییابند.
ملتها بهعنوان عینیترین شکل حیات جمعی در جهان جدید، که برساختهای از سرزمین، تاریخ، فرهنگ، زبان و رنجهای مشترک هستند یکی از مهمترین کالبدهای تولید و بازتولید اسطورهها بهشمار میروند و در قیاس با دیگر شیوههای زندگی اجتماعی، به این شکل از معناسازی و معنابخشی وابستهترند. با این حال در بیشترِ جوامع توسعهنیافتهی کنونی که امور مبتلا به قدرت و سیاست، غالباً با رویکردهای احساسی و غیرعقلانی ترجمه و تبیین میشوند، اسطورهها اغلب شمایلهای دینی، ضددینی، سیاسی و گاهاً ادبی و هنری دارند که هم برساختهی ایدئولوژیها هستند و هم به ابزاری برای ادامهی حیات و ترویج آنها تبدیل میشوند. به بیان دیگر در چنین وضعیتی بهندرت میتوان شانس و امکانی برای ظهور اسطورههایی قایل بود که خارج از مرزهای محدود و میخکوب شدهی ایدئولوژیها، مستقیماً و عملاً به وجوه انسانی و اخلاقی حیات بشر میپردازند و از مسایل آلوده به قدرت و سیاست عبور میکنند و وجوهِ نمادین و الهامبخشی برای بهبود روابط انسانی به ارمغان میآورند.
کُردها به عنوان ساکنان سرزمینی که در تناقضهای تاریخی، جغرافیایی و سیاسی آشکار و دردناکی گرفتار شده، به دلیل سلطهی حکومتهای اقتدارگرا و همچنین گریز از آنچه خواستهی آشکار و پنهانِ این حکومتها برای آسیمیلاسیون خود میخوانند تلاش کردهاند تا هویتی “ملت در ملت”گونه برای خود دست و پا نمایند. همین امر نیز خواسته و ناخواسته، پیامدهایی داشته که توسعهنیافتگی، غلبهی رویکردهای احساسی در عرصهی سیاست و همچنین حضور ایدئولوژیهای گوناگون در عرصهی حیات اجتماعی، از جملهی آنها هستند. بر همین اساس اسطورههای دوران جدید در میان کُردها اغلب سیمایی دینی، سیاسی و ادبی داشتهاند و برساختهی ایدئولوژیهای موجود برای مقاومت در برابر آمریت و ارادهی همسانساز حکومتها بودهاند.
آنچه در سالهای گذشته برخلافِ تمایل همزمانِ حاکمیت و همچنین بخشی از کارگزاران ایدئولوژیهای حاضر در عرصهی سیاسی کُردستان، این دوگانهی بهظاهر مقاوم را با چالش مواجه ساخته، ظهور نهادها و شخصیتهایی است که دغدغههای عمیقاً متفاوتی دارند؛ دغدغههایی که اغلب در چارچوب نهادهای مدنی و صنفی و فعالیتهای حقوق بشری و زیستمحیطی قابل تعریفاند. در یک ارزیابی کلی میتوان گفت که ظهور چنین پدیدهای ناشی از تعمیق باور به دمکراسی، تردید نسبت به حل مشکلات از رهگذر تغییرات ظاهریِ سیاسی، تردید نسبت به توانمندی و حتی حُسننیتِ نهادهای رسمی حکومت برای حل مشکلات صنفی، زیستمحیطی و تبعیضهای جنسیتی و فرهنگی و همچنین سرخوردگی نسبت به آشفتگی و بیهدفی حاکم بر جریانهای سیاسی کُردستان است. فعالین و نهادهای مدنیِ کُردستان، حوزههای جدیدی برای کار و فعالیت یافتهاند و بیآنکه مستقیماً با قدرت درگیر شوند از آن مشروعیتزدایی کرده و ناچار به واکنش و عقبنشینی نمودهاند.
ناگفته پیداست سیستمهای اقتدارگرا با ولعی که برای کنترل همهی شئون حیات اجتماعی دارند ظهور و تقویت نهادهای مدنی را برنمیتابند و اغلب آنها را سرکوب میکنند زیرا از یکسو به دولت وابسته نیستند و از سوی دیگر نقشی تعیینکننده در صورتبندی قدرت سیاسی و تحقق دموکراسی دارند. به باور گیدنز حکومت و بازار به تنهایی قادر به حل بسیاری از چالشهای اخیر جوامع مدرن نیستند. از نظر او ظهور جنبشهای اجتماعی نوین در بسیاری از کشورهای جهان که دربرگیرندهی جنبشهای حقوق مدنی، فمینیستی، ضدهستهای و زیستمحیطی است به لحاظ روشها، انگیزهها و جهتگیریها، تفاوتهای عمیقی با کنشهای جمعی پیشین دارند که توانایی حل مسایل و بیم و خطرهای جوامع امروزی را نداشتند. این ناتوانی صرفاً شامل حال جنبشهای اجتماعی پیشین نمیشود، بلکه دولتها نیز به نحو فزایندهای از رویارویی با چالشها عاجزند. نکتهی دیگری که از نظر گیدنز موجب شده است تقویت جامعهی مدنی مورد توجه قرار گیرد، نگرانی از پدیدهی پارادوکس دموکراسی و استبداد اکثریت است. از این منظر، جامعهی مدنی، با توزیع و اوراقِ غیرمستقیمِ قدرت سیاسی، یکی از عوامل بنیادی مقوم و نیروبخش دموکراسی به حساب میآید.
نهادهای مدنیِ کُردستان در سالهای گذشته، علاوه بر فشار بر حکومت برای مسئولیتپذیرتر شدن و منعِ مداخلهی بیشتر، تولیت بسیاری از مسایلی که حل آنها به اشتباه به عرصهی سیاسی واگذار شده بود را بازپس گرفتهاند. درست مانند اواخر دههی اول و سراسر دههی دوم پس از انقلاب ۵۷ که با خروج احزاب مسلح کُرد از شهرها و انسداد کامل فضای سیاسی در این مناطق، این شاعران و ادیبانِ کُردستان بودند که به شیوههای مستقیم و غیرمستقیم، بخشی از مطالبات سیاسی جامعه و انتقادشان از حکومت را در آثار خود مطرح میکردند و تنها پس از باز شدن نسبیِ فضای سیاسی در دههی سوم و ظهور مطبوعات و فعالین سیاسی بود که تا حدود زیادی این مسئولیت را واگذار نموده و با بهرهمندی از فضای نوظهور، شعر و ادبیات کُردی را با تجربههای جدید و افقهای نوینی آشنا ساختند.
مریوان یکی از موفقترین شهرهای کُردستان در زمینهی رشد و گسترش نهادهای مدنی است. این شهر در سالهای گذشته تجربههای فراوانی در زمینهی فعالیتهای صنفی، حقوق بشری و محیطزیستی اندوخته و نسل جدیدی از باورمندان به حضور در این عرصهی مهم و تأثیرگذار را پرورش داده است. شریف باجور یکی از فعالترین شخصیتهایی بود که در حوزههایی چون حقوق بشر، حمایت از حیوانات و حفاظت از محیطزیست فعالیت میکرد. او و همراهانش به شکلی عملگرایانه بخش چشمگیری از زندگی خود را وقف این فعالیتها کردند و با بنیانگذاری «انجمن سبز چیا»ی مریوان، موفق شدند نگاه عمومی به این حوزه را تا حد زیادی تغییر داده و چنین نهادهایی را از اعتبار فراوانی برخوردار نمایند. شریف باجور به معنی کامل کلمه یک شخصیت خشونتپرهیز و معتقد به کار مدنی بود. این واقعیتِ غیرقابل انکار در مواضع او و بیانیههای انجمن سبز چیا به خوبی مشهود است. بر این اساس تلاش برخی جریانهای سیاسی برای مصادرهی این شخصیت، قبل از هر چیز ناشی از درک اشتباه آنها از فلسفه و ماهیت چنین نگرشها و فعالیتهایی است. نباید این واقعیت را نادیده گرفت که فعالیت مدنی گسترده و صادقانه، هالهای از مصونیت از اشتباه در ارتباط با خیر عمومی به او بخشیده بود و او را از خطاها و مخاصمات سیاسی روزمره دور میساخت. چگونه میتوان کسی را که از حقوق مشترک انسانها، محیطزیست و حق حیات حیوانات حمایت میکند به آسانی نقد، سرزنش و یا مصادره کرد؟
به باور الکساندر کراپ هنرمندان و ادیبان، حافظانِ اسطورهها هستند و کارشان اسطورهای کردن محیط زیستِ انسان و جهان است. در میان انواع هنرها، قرابتِ اسطوره با ادبیات اعم از شعر و داستان از دیگر هنرها بیشتر است زیرا هر دوی این عرصهها نظامهای نمادینی هستند که از زبان بهره میگیرند. زندگی و مرگ شریف باجور ظرفیتی بِکر و گسترده برای پرداخته شدن در این زبان است.
شریف باجور همهی وجوه نمادینی را که برای تبدیل شدن به یک اسطورهی بزرگ و الهامبخش لازم است با خود دارد. اگرچه مرگش به شدت تلخ و تکاندهنده بود اما وجهی نمادین از اینهمانیِ میانِ او و طبیعتی را به نمایش گذاشت که تا آخرین لحظه برای حفاظت از آن کوشید. او با این مرگ از فردیت انتزاعی خود بیرون جهید و جاودانه شد. مرگ باجور ناقوسی برای بیداری همهی ماست که همواره مینوازد تا از یکسو از رخوت و بیمسئولیتی انباشته در زندگی برحذرمان دارد و از سوی دیگر از بحران و دهشت حاکم بر روابط انسانی و محیط اطراف آگاهمان سازد. وجه نمادینِ دیگری که شریف را برای تبدیل شدن به یک اسطوره همراهی میکند چهرهی معصوم، زیبا و در عین حال مصمم اوست که بر بیننده و مخاطب خود تأثیر عمیقی برجای میگذارد؛ ویژگی مهمی که بیشتر شخصیتهای اسطورهای دوران مدرن به نوعی از آن برخوردار بودهاند. زیباییشناسیِ چهره و تیپ شریف باجور توضیحگر بخش قابل توجهی از اقبال جامعه نسبت به فعالیتهایش و همچنین تأثر عمومی نسبت به مرگش است. او با این وجوه به شدت نمادین، توانِ فعال کردن قدرت تخیل همهی ما را دارد تا با روایتهایی که میسازیم مانند یک اسطوره جاودانهاش کنیم. ما برای عبور از گذشته و رسیدن به وضعیتهایی مطمئنتر و انسانیتر به اسطورهی او نیاز داریم. او اکنون وارد رؤیای همهی ما شده است و بیتردید شخصیتهایی که وارد رؤیای گروه کثیری از مردمشان میشوند، عملاً به شخصیتهایی اسطورهای تبدیل شدهاند.
شریف باجور اولین اسطورهی مدنی ماست که به سهم خود میتواند درد و اندوه جاری در بستر تاریخ زخمیِمان را تا حدودی التیام ببخشد و راههای جدیدی پیشرویمان بگشاید؛ اسطورهای که علاوه بر تعلق به کُردستان، قادر است مرزهای قومی و فرهنگی را درنوردد و برای جوامع بسیارِ دیگری به منبع الهام تبدیل شود.
نویسندگان:
– دکتر خالد توکلی
– فرهاد امین پور