عکاسی در کردستان به موضوعات کلیشهای تقلیل پیدا کرده است
✍️میلاد رندانی|عکاس
سالهاست که عکاسی کردستان به موضوعاتی چون کولبر، مراسمهای آیینی نوروز و پیرشالیار و موضوعات کلیشهای دیگری از این دست، تقلیل یافته است. موضوعاتی که از جانب برخی مجلههای توریستی و جشنوارههای خارجی عکاسی (نه چندان معتبر) به آن دامن زده میشود. این رسانهها که برای نشان دادن وضعیت کشورهای در حال توسعه، سیاست گذاریها و الگوهای از پیش تعیین شدهای دارند، با اختصاص دادنِ جوایز و عنوانهایی چون “صد عکس برتر” و “جایزه فلان” و “مدال بهمان” به چنین عکسهایی، در عمل به نگاه دیگر عکاسان جهت میدهند و در سوق دادن خیل عکاسان آماتور و حتی حرفهای به گرفتن چنین عکسهایی نقش موثری دارند.
هر چند برخی از این عکسها میتواند نمونههای خوبی در حوزه عکاسی خبری باشند اما در عکاسی و هنر معاصر جایگاه خاصی ندارند. سالهاست که عکاسی جهان، هم با گسترش در ساختار و فرمِ مجموعه عکس و هم با بها دادن به نگاه سوبژکتیو(ذهنیت گرایانه) در عکاسی مستند، نگاه زیبایی شناسانهی متفاوتی به موضوعات پیرامون داشته و از این نوع عکسها و نگاهها عبور کرده است.
باید پرسید شهرهای کردستان با پتانسیلی که برای عکاسی مستند و خیابانی و هر ژانر دیگری دارند، چرا باید صرفا با این نمونه عکسها دیده شوند؟ آیا شهرهای کردستان موضوعات دیگری برای عکس و عکاسی ندارند؟ آیا عکاسان کردستان نمیتوانند با پیگیری و آموختن دیدگاههای جدید در عکاسی، خود به چنین بیانهای کلیشهای دامن نزنند و با نگاهی معاصر و نو به جغرافیای خود، ویژگیهای آن، ساختارها و معضلات اجتماعی موجود در آن بنگرند؟