آیا خانه از پای بست ویران است؟

رو به راننده آژانس کردم و گفتم: چراغ قرمز را رد کردی؟ در حالی که داشت دنده عوض میکرد نیشنخندی گوشهی لبش را تحویلم داد و گفت این چهار راه دوربین نداره.
دیروز اتومبیلم را درست زیر تابلوی توقف ممنوع پارک کردم. اطراف را که دید زدم از پلیس خبری نبود.
نانوایی شلوغ است و ده دوازده نفری بیقرار در صف خرید نان هستند. ناگهان شخصی تازه از گرد راه رسیده سلامی کرده خوش و بشی با نانوا، و نانی که خارج از نوبت بدستش داده میشود. افراد منتظر در صف زیر لب چیزی میگویند و سری تکان میدهند اما کسی اعتراض نمیکند.
همسایه خانهی کلنگیش را کوبیده و میخواهد آپارتمان بسازد مبارکش باد! کوچه باریک است و مجوز سه طبقه دارد، سه طبقه هم خلاف میسازد. جریمهاش را میدهد به شهرداری. بصرفه است.
مغازه دار تقریبا هرچه داخل مغازه دارد را به پیاده رو منتقل کرده و انجا بساط کرده است. راه عبور عابران تقریبا سد شده است. گناه دارد میخواهد کاسبی کند.
هر صد متر که رانندگی میکنی تپه یا چالهای میان خیابان ایجاد کردهاند بعمد یا غیر عمد. مناطق محروم است دیگر.
مردم غر میزنند دولت بفکر مردم نیست واکسن کرونا نمیخرد! دولت میگوید: مردم رعایت نکنند کرونا کنترل نمیشود!
خیالت را راحت کنم! اینجا جهان سوم است دیگر. برای هر کاستی و خلافی میتوان توجیهی از سر ناچاری ساخت.
کتابِ دل هر کدام از ما را که باز کنید پر است از این ماجراها. وفور و تکرر همه روزهی چنین رفتارهایی کمکم سطح واکنش جامعه را بشدت در مقابله با اعمال خلافکارانه و نادرست پایین و حتی از بین برده است. چنین به نظر میرسد زنجیرهی خلافکاریهای ریز و درشت چنان به دور زندگی روزمرهی ما پیچیده و در تار و پود آن تنیده است که گویی زندگی سالم و بدون خلاف ،دیگر ارزش محسوب نمیشود و شخص برای گذران زندگی نرمال ناگزیر از انتخاب رویهای خلافکارانه است.
میلان کوندرا در کتاب “آهستگی”، به ظرافت به تمایل رو به فزونی مردم به مفهوم “سرعت” اشاره میکند. سرعت در رسیدن به خواسته و اهداف که چون آتش به جان مردم افتاده است. گویی دیگر هیچ لذتی در تدریج و آهستگی وجود ندارد. وسایل حمل و نقل سریعتر، کسب سود بیشتر و ثروتمند شدن یک شبه و …
جیمز کلیر در کتاب “عادات اتمی” در توصیف “عادات بد” در مقابل “عادات خوب” به نکتهی مشابهی اشاره میکند و آن ارتباط نظام پاداش ناشی از عادات بد و خوب است. کلیر هرچند خواسته است این موضوع را در لابلای سطور کتابش بعنوان شاکلهی اصلی آرام آرام و کمی با غمزه بیان کند اما خواننده زود در مییابد که انسان بر اساس پیشینهی هزاران ساله “سرکهی نقد را بر حلوای نسیه” ترجیح داده و اگر ترمز نیاز به پذیرفته شدن در گروههای اجتماعی نبود چه بسا عشق سرعت نسل انسان را بسیار پیشتر منقرض کرده بود.
جان کلام آنکه نتایج عادات بد همان “سرکهی نقد” و نتایج عادات خوب همان “حلوای نسیه” است. اگر از آن دسته افرادی هستید که وسط کتاب داستان در مقابلهی وسوسهی خواندن صفحات انتهایی اختیار خود را از دست میدهید و یا در میانههای فیلم تمام توجهتان به این است که بلأخره در انتهای فیلم عاقبت قهرمان فیلم چه خواهد شد بدانید که شما هم دچار وسوسهی سرعت، خلاف و حذف لذت تدریج و اکنون از زندگیتان هستید.
نگارنده قصد دارد با نگاهی به پیرامون، به بازخوانی پروندهی علل نهادینه شدن خلاف در جامعهی کوچک خود و نقش متقابل مردم و دولت بپردازد. بطوری که در نهایت بتوان در نقطهای یا نقاطی حلقهی بازخورد تولید خلاف را قطع نماید. اولین گفتار را با عاریهی این جمله از کلیر به پایان میرسانم تا مفهوم هویت را بعنوان مدخلی برای یادداشت بعدی باز نمایم؛
“رفتار معمولاً بازتابی از هویت است. آنچه شما انجام میدهید، نشان دهندهی نوع فردی است که شما خواه آگاهانه و یا ناخودآگاه باور دارید هستید”. اگر این جمله را کمی صقیل یافته و روشنفکر مأبانه مییابید شما را به یاد جملهای که از سقف مینیبوس و اتوبوسهای نه چندان پاکیزهی دههی شصت و هفتاد میاندازم که به مسافران یادآوری میکرد “رعایت نظافت نشانهی شخصیت شماست”.