مردی برای تمام فصول*

اسماعیل پاشایی| بازیگر تئاتر و تلویزیون

نمی توان صحبت از تئاتر سقز نمود و نامی از زنده یاد “امجد علیمرادی” به میان نیاید. کسی که در ۱۳ اسفند ۹۱ چهره در نقاب خاک کشید تا اولین هنرمندی باشد که در قطعه ی هنرمندان روح بلندش به پرواز درآید.

“کاک امجد” را غالبا در نمایشهای دبیرستانی که در سالهای دهه ۴۰ در سالن دبیرستان سعدی به اجرا در می آمد و دانش آموزان مدارس را برای دیدن این نمایشها به صورت گروهی می بردند می دیدم. جوان تر از کاک فایق آدمی، حسین تقی زاده، رسول فیضی، ماجد حمزه ای و خیلی های دیگر بود ولی می شد فهمید که شاید به نسبت بقیه علاقمندانه تر به اجرای نقش می پردازد و همین هم شد چون از جماعت هنرمندان آن سالها تنها او بود که ماند و تئاتر را ادامه داد.

من نیز با ورود به دبیرستان به گروههای تئاتری دبیرستانی ملحق شدم و این زمانی بود که کاک امجد در هنرستان مخابرات تهران به تحصیل مشغول بود و بازگشت او و استخدام در مخابرات همزمان شد با راه اندازی نمایندگی اداره فرهنگ و هنر در سقز و با افتتاح این نمایندگی ایشان اولین گروه تئاترسقز را بنیان نهاد که سعادت یار بود و بنده نیز به همراه دوستان دیگر (از جمله فریدون انصاری، خلیل میرزایی، مرحوم خالد خاکی، استاد جمشید یغموری، جعفر روشنفکر، محسن خرسندی و …) به عضویت این گروه درآمدیم و اولین نمایش را ( جان نثار) به روی صحنه بردیم. “شهید دوم” دومین نمایش این گروه بود که با استقبال بسیار خوبی مواجه شد.

در روزهای انقلاب و پس از آن نیز نمایش های کاوه ی ئاسنگه ر ( به اجرا نرسید)، چشم در برابر چشم، در حضور باد، اسیرو آ سید کاظم را به صحنه بردیم که دراوضاع آشفته ی کردستان در آن سالها من به تهران کوچ کردم و کلاً دیگر تئاتری نماند… . “مقصرکیه” نمایش دیگری بود که کاک امجد در آن سالها و با حضور عده ای بازیگر تازه کار در سینما استقلال به روی صحنه برد. بنا به شرایطی مرحوم علیمرادی سالها از تئاتر دور شد و با برگشتن به تئاتر در سالهای ۷۰ به بعد که انجمن نمایش هم در سقز پایه گذاری شده بود چند نمایش را به صحنه بردیم… “کاک امجد” زیاد اهل کارهای اجرایی نبود و علاقه ای به عضویت در هیأت امناء انجمن نمایش نداشت. در دو دوره جشنواره شهروند عضو ستاد اجرایی بود که دوره آخر آن مصادف بود با مریض احوالی آن مرحوم.

مدتها با بیماری دست و پنجه نرم می کرد و همواره با لبخند از شکست بیماری صعب العلاجش سخن می گفت و چه امیدوارانه در کنار زندگی جدیدی که برای خود فراهم کرده بود از برنامه های آینده سخن می راند. انسانی صریح اللهجه و در رفاقت صادق بود، از زندگی خاطرات خوبی نداشت … و با صدای گرمش همیشه ترانه هایی را می خواند که می شد عشق و حُزن را در آن یافت. عشقش تئاتر بود و تنها یادگاریش “هانا” دختر نازنینش که در فوت پدر در غربت بود… نوه ی زیبایی که هیچگاه ندیدش… روز آخر حیاتش پیشش رفتم در اتاقی نمور و تاریک در بیمارستان امام اصلاح مرتبی کرده بود. کاک صلاح محمدی که مهربانیش در حق کاک امجد فراموش نشدنی است آرایشگری را به بیمارستان برده بود برای اصلاح سر و صورت… بسیار زیبا شده بود… کلی گفتیم… خندیدیم و خاطره تعریف کردیم. اگر به خاطر محدودیت ملاقات در بیمارستان نبود شاید تا غروب که حالش بد شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد نزدش می ماندم. شب هنگام روح بلندش پر کشید و غریبانه در اتاقی نمور و تاریک عازم آخرین سفر به دیاری غریب شد.

یاد و خاطرات و صدای گرمش همواره مونس و همدم هنرمندانی است که سالها با او اُلفت و دوستی داشتند. تئاتر سقز بی شک مدیون امجدهاست… سنگ بنای تئاتر در سقز را کسانی چون کاک امجد بنا نهادند… روحش بلند و یادش گرامی.

اسماعیل پاشایی

 

*نام یک فیلم ساخته فرد زینمان

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا