وقتی از کودکان کار در آجرپزیها صحبت میکنیم
رویاهایی که لابلای خشتهای خام میسوزند
کودکان کار که معمولا به صورت مداوم به خدمت فرد یا افرادی اعم از خانواده و یا غیر به کار گرفته می شوند و بر اساس سن کودک و نوع کار تعریف می شود و از همین رو از رفتن به مدرسه و یا آنچه دوران کودکی نامیده می شود محروم می شوند، این موضوع دلیلی بر تهدید سلامت جسمی و روحی آنان بوده و فعالین حقوق کودک را بر آن داشته تا آسیب هایناشی از این وضعیت را به حداقل برسانند.
یکی از مصداق های کار کودکان کار در کوره های آجرپزی است، گرمایِ سوزان خورشید را تصور کنید بر بیابانی که تنها دارایی اش خاک رُس است می تابد، چندین خانواده مشغول به کارند، افرادی شکسته، زرد و نزار که همگی بیشتر از سنشان نشان می دهند با خاک رُس گِل میسازند، گل را در قالب های چهار و پنج تایی میگیرند و خشت میزنند، پس از خُشک شدن و در مرحله ای دیگر تبدیل به آجرهایی برای برج نشینان میکنند.
کار در آجرپزی به لحاظ ساعات کاری، سختی کار، فضای نامناسب از هر نظر یکی از بی رحمانه ترین نوع کار خوانده می شود. وقتی پای کودکان در میان باشد تمامی این موضوعات به مراتب سخت تر و غیر قابل وصف تر می شود. کودکانی که پا به پای سایر اعضا مشغول اند، در آنجا نه تنها از تفریح و شادی کودکانه خبری نیست بلکه گاهی اوقات کم کاری ها با اشد مجازات رو به رو می شود و دلیل آن حاکمیت خشونت بر فضای سردی است که هُرم گرمای مرداد نیز از پس آن بر نمی آید.
کودکان در کوره های آجرپزی بر خلاف سایر کودکان کار شرایط نامناسب تری دارند، چرا که معمولا دور از انظار عمومی است و نظارت چندانی بر آنها وجود ندارد، خانواده ها به راحتی از چنین نیروهایی چشم پوشی نمی کنند ولو اگر این کودک روزانه بتواند چندین خشت را جابجا کند باز هم غنیمت است. کارفرما نیز از خدا خواسته تا کودکان کار کنند و از این طریق ارزش افزوده بیشتری نصیبش شود و اینگونه چرخه ی استثمار و بهره کشی از کودکان تکمیل شود. برای همین است که نظارت بر این کارگاهها و الزام خانواده ها و کارفرمایان به عدم بهره کشی از این کودکان و فراهم کردن شرایطی حداقلی برای آنها یک ضرورت است.
باید در میان این کودکان حضور داشت و دید وقتی که از ساعت ۴ صبح تا ۸ شب مشغول کار هستند، چگونه رویاهای کودکی شان در لابلای خشت های خام می سوزد و خاکستر می شود.