مدرسه به وقت خرداد

روزهای پایانی سال تحصیلی حال و هوای دیگری دارد، آخرین روزهای اردیبهشت و منتهی به خرداد، خردادی که همیشه پُر از حادثه و اتفاق بوده و به نوعی متمایز از دیگر ماهها. خرداد امسال شاید در آن انتخاباتی نباشد اما رمضانی به همراه دارد که بارش های اردیبهشتی خُنکای خاصی برای آن بجا خواهد گذاشت. سال به اتمام رسیده، زیبایی های کلاس درس با وجود هزاران رنگ بهار دلنشین رنگ می بازد، نگاهها به هم خیره شده و چشمها مات و مبهوت، تار و پود دست ها به هم تنیده و لحظاتی نفس گیر را رقم می زنند، هر از گاهی دستان معلم و چشمان پر امید و صورت پر چین و چروکش بوسه باران خواهد شد، در این هنگام معلم به یاد عهد دیرینه اش می افتد که آیا توانسته است در القای تعهد انسان بودن و انسان ماندن به شاگردانش جامه عمل بپوشاند!؟ معلم برای یافتن جواب این پرسش چشمان نگران را به آینده دوخته و همزمان با خداحافظی از بچه ها این شعر را با خود زمزمه می کند:
گرچه یاران فارغ‌اند از یاد من * از من ایشان را هزاران یاد باد

کلاس تمام می شود، از کلاس که بیرون می آیند بخش عمده ای از این حرف و حدیث ها تمام می شود، بسیاری از دانش آموزان فارغ از نگاههای مات و مبهوت معلم، فارغ از نگرانی های کم و بیش برای روزهایی که در آینده نزدیک و دور برای امتحانات نهایی و امتحانات زندگی در پیش دارند می خندند و شاید هورا نیز بکشند، خوشحال اند. یکی از آنان می گوید کاش این چند روز امتحانات زود بگذرد و روزهای بازی های جام جهانی زودتربرسد. معلوم است که بعد از ۹ ماه درس و مدرسه مسابقات جام جهانی را چاشنی این ماه سخت خواهند کرد، معلوم است که هیجان جام جهانی به این سختی ها می چربد.

فارغ از همه این موارد چرخه ی آموزش و پرورش با همه معایبش همچنان می چرخد و فراگرد معیوب جامعه پذیری این بچه ها را هم چنان ادامه می دهد و در این میان روز به روز بر نگرانی ها افزوده می شود، نمای ساختمان مدرسه علیرغم عمر چند ساله اش مستحکم می نماید اما چهره غبار آلودش نشان از یک غم عظیم دارد و به آن که می نگری پیش از آنکه به آینده و به این بچه ها امیدوار شوی ناخودآگاه نگاه خیره ی آن معلم دوباره تداعی گشته و مات و مبهوت خیره می شوی به امروزی که زمانی در این مدرسه انتظارش را می کشیدی اما تا این لحظه همچنان نامعلوم است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا