مردم را ناامید نکنیم

ابراهیم شریف پور| فعال اجتماعی
همه ما از قدیمی ها شنیده ایم و در آموزه های دینی هم بر آن تاکید شده است که از دری که فقر وارد شود از در دیگر ایمان خارج می شود و بر همین منوال و بطریق اولا می توان ادعا نمود در جاییکه احساس وارد گردد عقل نیز در آن مکان رخت برمی بندد.در عصر کنونی پیشرفت در تکنولوژی موجب گردیده که ارتباطات بیش از هر زمان دیگری دستخوش تغییر و در کسری از ثانیه اخبار و اطلاعات از اقصی نقاط جهان در دسترس مخاطب قرار گیرد از این رو زندگی اجتماعی مستلزم توجه به قواعد، الزامات و ریزه کاریی هایی است که رعایت آن، زندگی توام با اعتماد و احترام را در کنار همدیگر امکان پذیر می سازد. یکی از بدیهی ترین این الزامات دقت در اظهار نظرها بویژه از جانب کسانیست که به هر دلیل خود را قائل به بحث و گفتگو در زمینه های اجتماعی،فرهنگی و … می دانند. همگان می دانیم که بدنبال انسداد مرز و رکود در بازار، مدت مدیدیست که فضای اجتماعی شهرمان دچار تلاطم گردیده و تصمیمی که بدون لحاظ واقعیت های محلی در مرکز اتخاذ شده است زندگی و معیشت روزمره مردم را با تنش جدی مواجه نموده است اما نباید از این مهم غفلت کرد که این اهمال دولت و نواقص و کاستیهای آن از مدتها قبل توسط مسئولین در مسیر اصلاح واقع و بدنبال شتاب گرفتن پیگیریها در روزهای اخیر، عنقریب نهایی و اعلام خواهد شد با این وصف و حتی با اعمال این اصلاح و تغییرات در طرح موسوم به”ساماندهی مبادلات مرزی” هر کس ادعا کند که در نقطه مطلوب قرار گرفته ایم، یقیناً سخنی بس گزاف را گفته که باور آن از سوی افکار عمومی غیر ممکن است. از سویی تجمع مسالمت آمیز در چارچوب قانون و مقررات یکی از پذیرفتنی ترین حقوق مردم در حقوق مدنی و نظامهای مردم سالار است که غیر قابل کتمان و خدشه ای بر آن وارد نیست اما اظهار نظرهای شتابزده و بر گرفته از احساس و ناآگاهی بویژه در امور تخصصی که ورود به آن نیازمند آگاهی و توجه به ظرایف خاص آن است نه تنها به بهبود وضعیت کمکی نکرده بلکه تنش موجود را افزایش و فضا را ملتهب تر و عرصه را بر حکمرانی عقل و عقلانیت تنگتر خواهد کرد.شاید همه ما بر این نکته متفق القول باشیم که شهر دچار بحران بوده و به زعم عده ای، مسئولین ذیربط “فاقد اختیارات و اقتدار لازم در جریان تصمیم سازیها باشد” اما به باور من بحران بزرگتر، عبور ذهن ها از واقعیت ها و حقایق است و این چیزی نیست جز بروز و ظهور نوعی بی اعتمادی عمومی در بین مردم و حاکمیت که مردم را به این باور رسانده است که کسی در فکر تامین ابتدایی ترین نیاز آنها یعنی حداقل معیشت روزانه نیست و تنها مفری را نیز که در این شرایط به آن امید بسته بودند بر باد رفته می یابند و عده ای در چنین شرایط بغرنج و دشواری بجای ایجاد فضای امید در میان مردم رنجور و نگران از قوت خود و خانواده، بعکس با صدور فتوا بر تنشهای موجود افزوده و بر دامنه التهابها می افزایند و به عبارتی بجای اینکه برانگیزاننده عقلانیت باشند احساسات را تحریک و به آن دامن می زنند. هیچکس نمی تواند مدعی باشد که مسئولین مرتبط با قضایای اخیر در شهرستان تمام و کمال به وظایف قانونی عمل نموده و مرتکب قصوری نشده اند اما مدیریت در عرصه موضوعات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که دست بر قضا در رخدادهای اخیر بصورت چالشی چند لایه و پیچیده و در چرخه ای معیوب همدیگر را تشدید و مانعی مهم برای تصمیم گیری درست و بموقع می شود، چندان کار ساده ای نیست تا بر لب گود بنشینیم و عافیت طلبی را پیشه و بدون در نظر گرفتن تبعات سخن خود حکم به استعفا صادر نموده و یا همچون وکیل شهرمان اسیر احساسات شده و در طرفه العینی صد نفر فرماندار، استاندار و وزیر را فدای یک دستفروش نماییم. ادبیاتی که نه پذیرفتنیست و نه باورکردنی و حتی با آموزه های عقلی و اخلاقی نیز منافات دارد چرا از کسی که مرتکب چنین خبط و احساسی گردد می توان انتظار داشت که به اقتضای مصالح و منافع شخصی صد نفر دستفروش را نیز در آن واحد فدای یک نفر فرماندار، استاندار و یا وزیر نماید.این تفکر که هنگام مواجهه با معترضین و برای جلب خشنودی آنها، با تماس تلفنی مسئولی عزل گردد و کسی جایگزین شود عملاً روشی منسوخ، غیر کاربردی و به سبک و سیاق حمکرانان قاجار بوده که جز عوام فریبی و به سخره گرفتن شعور و آگاهی مردم سرابی بیش نخواهد بود. بنابراین بسیار بجا و پسندیده خواهد بود این قبیل افراد در کاری که در آن جاهل و به فنون آن ناعالمند وارد نشده و فتوای صد من یک غاز ندهند.
به گمان نگارنده بسیار بجا و ضروریست که معتمدین، متنفذین، فعالان مدنی و چهره های مورد وثوق و اعتماد مردم به این باور برسند که مسیر حرکت گرچه به کندی و قابل رخنه اما به سمت بهبودی در حال تغییر است، شهروندان را نباید ناامید کرد، ناامیدی مردم سم مهلک و کشنده ای است که نشاط، بالندگی، تفکر و قوه عاقله را از حیات اجتماعی شهرمان می گیرد، شهر دچار استیصال گردیده و غبار ناامیدی چهره شاداب و بالنده آنرا پوشانده است. همچنانکه با تکیه بر توان خودمان و علیرغم ناخرسندی بدخواهان توانستیم شهر را از یک شهر محروم و ناآشنا برای سایر هموطنان به شهری متصف به “نگین تجاری کشور” تبدیل کنیم، اکنون هم بجا خواهد بود که آستینها را بالا زده و با دست رد زدن بر روی ناامیدی و با پشتوانه همت، خرد، خلاقیت و عقلانیت جمعی که سرآمد و شهره به آنیم ،دوباره غبار غم و ناامیدی را از چهره و پیشانی این شهر غم زده زدوده و دیگران را به این باور برسانیم که بانه نه تنها نگین بلکه آفتاب تابناک کردستان و تمام ایران است. ادعایی که با توجه به پتانسیل و سرمایه اجتماعی بینظیر موجود در شهرستان امکان عملی شدن آنرا به سادگی امکان پذیر می سازد.
بی گمان هم نسلان من و قدیمی ترها با شعر ذیل خاطره های فراوان دارند و هنوز آنرا زمزمه می نمایند واقعیتی که در این سروده پر از خاطره نهفته است حلقه مفقوده بسیاری از مشکلات و مصائب کنونی ماست.
دست به دست هم دهيم به مهر
ميهن خويش را کنيم آباد
يار و غمخوار همدگر باشيم
تا بمانيم خرم و آزاد