نگاهی به نمایش نائر
محور خلق نمایشنامه نائر به قلم صابر نیکبخت، پهلوانی مردمدار و اهل سنندج است که به واسطه گرفتاری یکی از مریدانِ _جوانمرد_ محبوبش در بند حکومت ناعادلِ والی وقت، زیر لوای حکمرانی ناصرالدین شاه قاجار خلوت گزیده و قصابی پیشه کرده است. دریچه ورود تماشاگر به اقیانوسس نا آرام ذهن پهلوان نادر، خواستهی او از خدای خود مبنی بر رو سفیدی نزد کس و ناکس است و در این نواحی آزاد هرگاه تماشاگر به سطح آمده تا نفسی تازه کند و دانستههای خود را از درام بیشتر کند، توان پیشروی در اعماق را به دست آورده و مجهزتر به پیشواز کشمکش های آتی نمایش می رود.
در حالی که شرایط زندگی مردم نامطلوب و ناعادلانه به نظر می رسد و اهالی منطقه گذران بسیار سختی را تجربه میکنند، شاه ایران کاملا اتفاقی و طی تصمیمی لحظهای پس از اقامت در همدان قصد سفر به کردستانات میکند. در این دستگاه شاهی و از میان تمامی درباریان خودکامه تنها مباشرِ والی کردستان هم در پوشش و هم در گویش متفاوت است و نماینده معدود کارکنان حکومت قاجاریه است که دغدغهشان زندگی و احوال عامه مردم است.
در این ساختار؛ ملازمان و غلامان برخلاف اشخاص دیگر بازی، ماسک بر صورت دارند تا تفاوتشان تنها در شمارشان باشد و نه خصوصیات فردی و شخصیتی. آنها نه از خود نظری دارند و نه برای آنها شمارش میشود. فقط وجود دارند تا برآورنده نیازها و امیال شخصی حاکمان باشند. حرکات ریز و ریتمیک آرایشگران همایونی نشان دهنده لحظات شاد خصوصی شاه و به هر ساز رقصیدن خدمتکارانش است.
یکی از شاخصه های مهم زیبا شناسی، هماهنگی و هارمونی اجزای اثر است؛ هرچند آوای سازِ “دیجی رودو” در نقش فضاساز و تقطیع صحنهها به خوبی عمل میکند، اما در ارتباط با دیگر سازهای سنتی استفاده شده ناهمگن مینمایاند. این عدم تجانس گاها در بازی بعضی از کاراکترها_ همچون دختر پهلوان_ نیزبه چشم میخورد. هرچند که در کل کارگردان کوشیده است تا تمامی بازیگران در یک سطح دیده شوند.
آلن بیرو معتقد است «تبیین اثر مانند نقاشیهای مدرن بادبزن های دستی است.» تا زمانی که تحلیل محتوا صورت نگیرد و جزء به جزء اثر و تمثیل های موجود بررسی نگردد، قوت و ضعف اثر نمایان نمی شود. یکی از این تمثیلها کاراکتر جارچی می باشد و تناقضی در رفتار و گفتار اوست. او که صدای حکومت است، ریاکارانه از وضع موجود گله کرده و برای فرار از زیر نگاه نافذ پهلوان، تمام اقشار و اصناف جامعه را متهم به تزویر کرده و در مثل همه را به کیش خود میپندارد.
تضارب آرا و تفاوت دیدگاه در آغاز نمایش و در صحنه پردازی و طراحی لباس هم مشهود است. در بطن سفید خانه ی پهلوان که نشان از خلوص و پاکی و شرم و حیای او دارد، رنگ قرمز لباس دخترش که نشان از اشتیاق، جرأت و جسارت او دارد بازنمای تنش و تفاوت رأی آنها و کنش درونی این دو دیدگاه فکریست. همینطور است آمیختگی و تهدید در خنده و خوشی شهروندان در دیالوگهای موضع قدرت.
یکی دیگر از تمثیل های نمایش، کاراکتر عکاس باشی است که گاه در نقش خود، ثبت کننده لحظات همایونی است و گاه در دیدی کلیتر تصویرگر مستندات تاریخی زمان خود. گاه وزیر مینمایاند و گاه عکاس باشی. زمانی که از قاب تصویر خود خارج میشود به زیبایی حرکات و نظراتش نیز عوض شده و در قالبی دیگر قرار میگیرد. اوج ظرافت کارگردانی زمانی است که پشت دوربین رفته و راوی وضع موجود میشود، گویی قرار است عکسها و تصاویر او را سالها بعد در فیلمی مستند و به روایت خود او توسط بینندگان معاصر با دیدی انتقادی قضاوت شده و بازنشر گردد.
از دیگر ظرافتهای کارگردانی و چیدمان صحنه و بازیگران میتوان به تابلوی مباشر و شاه اشاره کرد. مباشر که در حال خواندن دست نوشتههای مردم است در مرکز قرار گرفته و شاه به دور او میچرخد تا تمثیلی از مرکزیت مردم در عالم و گریز از مرکز دستگاه حکومت باشد. در جایی دیگر مملکت داری با قلیان کشی مقایسه میشود و هرکدام از اجزای آن مانند چاق کردن، کشیدن، دودکردن و…تشبیه و ما به ازای فعالیتهای همایونی در دستگاه حکومت است. نویسنده هوشمندانه زیبایی های سنندج، رقص کوردی، آبیدر و … را فقط در چشمان ناصرالدین شاه قابل رؤیت می داند، به نحوی که گویی تمام این زیبایی ها متعلق به شخص همایونی شاه است و بس.
استفاده به جا از بدن و بیان بازیگران، طراحی های منسجم، ساده و مرتبط با فضای لباس بازیگران، طراحی صحنه نمادین و استفاده از آلات موسیقی از جنس زمان و مکان نمایش از دیگر نقاط قوت اثر بوده و بر تأثیرگذاری درام و ثبت آن در ذهن مخاطب کمک شایانی کرده است.
نویسنده: سامان سیدابراهیمی