طلای خونآلود سقز؛ چرا کار به اینجا کشید؟

حادثه معدن طلای سقز بار دیگر نشان داد وقتی صدای مردم شنیده نمیشود و اعتراضهای مسالمتآمیز نادیده گرفته میشود، بحران از دل معدن و محیطزیست فراتر میرود و به بهای جان جوانان تمام میشود؛ اما چرا مسئولان پیش از رسیدن کار به این نقطه فاجعهبار، راهی برای گفتوگو و تدبیر نیافتند؟
اتفاق ناخوشایند و غیرقابل گذشت عصر دوشنبه که منجر به مرگ یکی دیگر از جوانان ۲۲ ساله شهرستان سقز شد بر موج داغهای بر دل مانده مردم افزود و بار دیگر نشان داد که مسئولان چندان قادر به تدبیر امور تا پیش از رخداد حادثه نیستند.
گرچه تا این لحظه سکوت نماینده سقز در قبال این موضوع را شاهدیم، اما اطلاعرسانی نیروی انتظامی، اقدام دادگستری در بازداشت ضاربین و پیام فرماندار و تأکید او بر احقاق حق خانوادههای آسیب دیده در اتفاق مذکور توانست مؤثر واقع شود.
با این حال جای این سؤال وجود دارد که چرا کار به اینجا کشید؟ چرا تدبیر امور به گونهای پیش نرفت که این طلا به خون آلوده نشود؟ چرا گفتگو در اینباره که سه ماه قبل این پایگاه خبری به آن توصیه کرده بود نادیده گرفته شد؟
اما در این مدت این صدای مسالمتآمیز به گوش هیچ مسئول و نهادی نرفت که نرفت. استاندار، نماینده مجلس، فرماندار، محیط زیست و در یک کلمه هیچ شخص حقیقی و حقوقی، حتی برای یک بار نتوانستند فضایی فراهم کنند که کارشناسان دلایل خود را برای این اعتراضهای مسالمتآمیز بیان کنند!
کجای این کار محل ایراد بود که کارشناسان دو طرف را روبروی هم قرار میدادند تا هر کدام دلایل خود را مبنی بر زیانمند بودن فعالیت کارخانه و یا عدم زیانمند بودن آن تشریح و در یک خروجی بیطرفانه به تفاهم میرسیدند؟
فارغ از عواقب محیط زیستی و انسانی فعالیت معدن و کارخانه طلای قلقله که کارشناسان مربوطه در متن کارزار به آن اشاره کرده بودند، مردم روستاهای منطقه ازجمله روستای پیرعمران، معاششان بر چرای دام در آن منطقه استوار بود و در این سالها زندگی از این طریق در منطقه دوام یافته است. معدن طلا همه چیزشان را از آنها میگرفت و گرفته است، در عوض چه چیز به آنها میبخشید؟ آیا نهایت آن چیزی بیشتر از اشتغال یک یا چند نفر به عنوان کارگر یا نگهبان بود؟
کجای این سرزمین دیدهاید که با نابودی بخشی از آن، بخش دیگرش آباد شود؟ آیا با نابودی منطقه بکر قلقله قرار بوده و هست سقز یا روستاهای آن آباد شود؟ آیا آسفالت چند کیلومتر راه روستایی یا ساخت چند مدرسه دو کلاسه را که بدیهیترین وظیفه دولت است آباد کردن نام میگذارید؟ آنهم به قیمتی گزاف که نابودی بخشی از منطقه است؟
تمام اینها دلیل بر این است که علاج حادثه را قبل از وقوع باید کرد! اگرچه فرماندار پیشین گوشی برای شنیدن این صحبتها نداشت، اما فرماندار فعلی میتوانست با توجه به دارا بودن حداقلی از جایگاه مردمی، عامل یک تفاهم شود یا نه؟ یا نماینده مجلس با توجه به جایگاه حقوقی و توان رایزنی که داشت میتوانست مانع از این کار شود یا نه؟ اکنون نماینده مجلس متوجه شد که به جای نشستن کنار شهردار تهران میتوانست وزرای صمت و کار را بابت این وضعیت به چالش بکشد؟ یا خیر همه منتظر بودند تا این اتفاق ناخوشایند رخ دهد؟