تأملی بر رفتار خودکشی از منظر قالب‌های جنسیتی

✍️لیلا عنایت‌زاده| فعال حقوق زنان

در سراسر جهان ایده‌های خودکشی امری زنانه و خودکشی‌های منجر به مرگ ممکن است یک مشکل مردانه به نظر برسند. برخی این پدیده را که پارادوکس جنسیتی رفتار خودکشی نامیده شده است، یک الگوی طبیعی و تجلی اختلافات اساسی در ماهیت زنان و مردان در نظر می گیرند. با این حال تنوع قابل توجهی در الگوهای جنسیتی و معانی رفتار خودکشی در درون و بین فرهنگ‌ها وجود دارد. به ویژه هنگامی که عواملی مانند سن، قومیت یا سایر مؤلفه‌ها در نظر گرفته شود درمی‌یابیم که پارادوکس جنسیتی رفتار خودکشی نه یک الگوی جهانی بلکه یک الگوی غالب در برخی مناطق است و موارد نقض آن وجود دارد. چنانچه مطالعات متعددی نشان می‌دهد که خودکشی مردان نسبت به زنان در کشورهای آسیای شرقی به دلیل میزان‌ بالاتر خودکشی زنان در مقایسه با کشورهای غربی پایین‌تر است. خودکشی در چنین جوامعی از جمله در چین به عنوان یک عمل پست قلمداد می‌شود که بیشتر در زنان جوان شایع است. در این جوامع، مردانی که خود را می‌کشند، ضعیف و زن صفت (با تداعی منفی) در نظر گرفته می‌شوند.

در ایران استان‌های کردنشین بیشترین میزان‌ خودکشی را دارند و درصد بالایی از مرگ ومیر ناشی از خودکشی به زنان اختصاص یافته و ایلام رتبه اول خودکشی و خودسوزی در جهان را داشته است. با وجودی که اقدام به خودکشی‌ در زنان بیشتر از مردان بوده اما شکاف قابل توجهی در میزان خودکشی‌های منجر به مرگ در میان دو جنس مشاهده نمی‌شود. چنانچه با استناد به یک مطالعه توصیفی از داده‌های موجود در سالهای ۹۱ تا ۹۵ در شهرستان سقز ۴۹ درصد مرگ و میرهای ناشی از خودکشی را زنان و ۵۱ درصد را مردان شامل می‌شوند. در حالیکه اقدام به خودکشی در زنان ۷۱ درصد و در مردان ۲۹ درصد بوده است.

اگر چه تبیین‌های روانشناختی، ابعاد بیولوژیکی این تفاوت‌ها را برجسته کرده و جنبه‌های مربوط به جنسیت را تا حد زیادی نادیده گرفته است، با این حال می‌توان گفت رفتار خودکشی، نشأت گرفته از تفاوت‌های ذاتی زنان و مردان نیست بلکه الگوها و معانی اجتماعی و فرهنگی نقش بسزایی در شکل دادن به رفتارهای خودکشی مبتنی بر جنس دارند. بنابراین هر چند رابطه بین عمل خودکشی و جنسیت مردان و زنان – مردانگی یا زنانگی – عمدتاً مورد توجه نبوده و یا در حاشیه قرار گرفته است، بررسی جامع‌تر جنسیت می‌تواند ابزار مفهومی مناسبی را برای درک شکاف خودکشی بین زنان و مردان فراهم کند. ساخت مردانگی و زنانگی یکی از مهمترین عوامل مؤثر در خصوص بحث خودکشی، تفکر و اجرای آن توسط دو جنس می‌باشد و روشن شدن این روابط ممکن است تأثیرات مربوط به جنسیت بر رفتار خودکشی و راه های تغییر آن را برجسته کند.

یک روایت رایج در نظریه های روانشناختی، جنسیت را به عنوان “شخصیت” یا “طرحواره” زن یا مرد به طور مجرد یا به تعبیر کیمل (۱۹۸۶) به عنوان “ظروف نقش” توصیف می‌کند. این دیدگاه نشان می‌دهد که خصوصیات کلیشه‌ای جنسیتی وجود دارد و نیاز به موجودی برای پر کردن نقش های مناسب به صورت غریزی است. با این حال، چنین دیدگاهی بیش از حد ساده انگارانه است و اشکال مختلف مردانگی و زنانگی و اینکه فشار برای انجام این نقشها از کجا ناشی می‌شود را در بر نمی‌گیرد. مفهوم پردازی های اخیر جنسیت برگرفته از ایده های ساختارگرایی اجتماعی و پساساختاری معطوف به این است كه جنسیت به جای اینکه فقط ظروف نقش و کیفیت ذاتی افراد باشد ، یک ساختار اجتماعی روانشناختی است که به طور فعال در تعامل روزمره انسان ظاهر می‌شود. بنابراین از نگاه ساختارگرایان اجتماعی و پساساختارگرایان می‌توان با درک جنسیت به فهم رفتارها و شناخت زنان و مردان دست یافت. در رابطه با مکالمات، کار، رابطه جنسی یا سایر فعالیتهای روزمره، شیوه اعمال رفتارهایی که تأیید می‌شوند کلیدی برای فهم آن چیزی است که زنان و مردان رفتارهای مردانه و زنانه «قابل قبول» می‌ دانند. مطمئناً در جوامع یا فرهنگهای خاص، این دسته‌بندی‌های رفتاری که جزء اعمال مردانگی یا زنانگی غالب به حساب می آیند ، قابل شناسایی است.

علاوه بر این، قراردادها و هنجارهای اجتماعی تضمین کننده آن است که بیشتر افراد هویت‌های جنسیتی غالب را بپذیرند و با آن سازگار شوند. به عنوان مثال در غالب جوامع، مردان فشارهای اجتماعی قابل توجهی را برای تأیید هویتهای جنسیتی مسلط – یا «هژمونیک» ، مانند استقلال، سخت، قوی و رقابتی بودن تجربه می‌کنند. در حالی که ناگزیر از انکار اضطراب و ناامنی در خود می‌شوند. اگر همه رفتارها نمودی جنسیتی داشته باشند، پیوند بین خودکشی با زنانگی و مردانگی آشکار است و عمل مطابق چنین چارچوب‌هایی و گاهی اوقات عدول از آنها افراد را در معرض رفتارهای خودکشی قرار می‌دهد. ابراز عواطف محدود، آستانه بالاتر حساسیت عاطفی و انکار ضعف به عنوان جنبه‌های هژمونیک مردانگی با روشی که مردان برای خودکشی انتخاب می‌کنند ارتباط دارد. در بیشتر جوامع مردان روشهای مانند استفاده از سلاح گرم و حلق آویز کردن را به کار می‌برند که سریعاً به مرگ حتمی بینجامد. هر چند چنین روشهایی برای خودکشی توسط زنان نیز انتخاب می‌شود اما معانی ذهنی آن برای مردان و زنان متفاوت است و چنین روش‌هایی با سازه های غالب مردانگی که پرخاشگری و قدرت را تجویز می‌کند سازگاری بیشتری دارد. علاوه بر این، در اکثر جوامع تمایل به داغ ننگ بر رفتارهای خودکشی وجود دارد، بنابراین رفتارهای مرگبار خودکشی در میان مردان به طور همزمان نمایشی نهایی از مردانگی آنها و تلاشی برای جلوگیری از دلالت ضمنی “منفی” برای زنده ماندن از یک اقدام به خودکشی است. زیرا زنده ماندن از یک عمل خودکشی برای مردان نامناسب تلقی می‌شود و به احتمال زیاد مردانگی آنان را خدشه‌دار می‌کند.

رفتارهای جنسیتی بر عوامل عمومی خودکشی نیز تأثیر دارد. از آنجا که هنجارهای مردانگی شامل ویژگی های مربوط به موفقیت و تلاش است، از دست دادن شغل یا تغییرات منفی در وضعیت اقتصادی اجتماعی این مردانگی را دچار بحران می‌سازد. به علاوه چون مردان به واسطه ویژگی‌های جنسیتی قوی، شاد و برخوردار ازاعتماد به نفس همواره تحت فشار قرار می‌گیرند، هرگونه نقص شخصی یا حوادث آسیب زا (شکاف زناشویی، بیکاری، معلولیت) به احتمال زیاد تأثیرات مخربی بر سلامت روانشناختی مردان خواهد گذاشت و این ممکن است آنها را بیشتر در معرض خودکشی قرار دهد.

ساختارهای اجتماعی مردانگی غالب دربرگیرنده مفاهیم نفی درد، حساسیت عاطفی و اضطراب است و برخی از مردان به همان گونه که روش‌های خشن را به عنوان نمایشی از مردانگی بکار می‌گیرند، برخی دیگر ممکن است نیازهای بهداشتی و درمانی خود را به همان دلایل نادیده بگیرند. زیرا برای این مردان درخواست کمک، حتی در صورت خودکشی احتمالی، یک رفتار زنانه تلقی می‌شود، و آنها مطابق با انتظارات از قدرت و استقلال مردانه ترجیح می‌دهند به مشکلات روحی و جسمی خود به تنهایی رسیدگی کنند. به عنوان مثال در خصوص ارتباط زنان و مردان با افسردگی که به عنوان یک عامل مهم در رفتار خودکشی شناخته می شود، می‌توان گفت که علائم بیماری روانی با هویت مردانه مغایر است و پاسخ مردان به افسردگی اغلب عدم تمایل به مشورت با متخصصان مراقبت های بهداشتی، انکار و پنهان کردن علائم از دیگران است و شاید پیوند بین افسردگی و زنانگی قوی‌ترین انگیزه را برای مردان فراهم کند تا افسردگی خود را از دیگران پنهان سازند. در عوض، مردان ممکن است به رفتارهای روزمره، از جمله پرخاشگری و الکل یا مواد مخدر اعتماد کنند، تا مجدداً هویت مردانه خود را بازسازی نمایند. بنابراین جای تعجب نیست که سوء مصرف مواد و مشروبات الکلی قبل از خودکشی در مردان بیشتر از زنان قابل مشاهده است.

در خصوص رفتارهای خودکشی مبتنی بر جنس نظریه پردازان اولیه اروپایی و آمریکایی استدلال كرده‌اند كه خودكشی به مقداری انرژی، شجاعت و شعور نیاز دارد كه به اعتقاد آنها فقط در مردان یافت می‌شود. به عبارت دیگر به گفته این نظریه پردازان، زنان بیش از حد منفعل، ترسو، ضعیف و سازگارتر از آن هستند که خودشان را بکشند. از نگاه بسیاری از این نظریه‌پردازان خودکشی بیماری مردم متمدن بوده است و افراد بدوی و ساده از جمله زنان، توانایی انجام آن را ندارند و خودکشی نزد آنان «نوعی رفتار مردانه است».

در جامعه شناسی، مطالعات امیل دورکیم در مورد روند خودکشی در قرن نوزدهم اروپا کار پیشگامانه‌ای در این زمینه بوده است. او شکاف خودکشی در بین زنان و مردان که در دو قرن اخیر بیشتر آشکار شده است را برجسته کرد. براساس نظریه دورکیم زنان تا زمانی که به لحاظ اجتماعی مطیع و تابع و مقید به خانواده باشند و به تعبیری «زنانه» باقی بمانند از خودکشی مصون هستند. او همچنین خاطرنشان کرد که زن در فرآیند تمدن کمتر از مرد نگران است و به ویژگی های خاصی که در فرهنگ های بدوی یافت می شود بیشتر شباهت دارد. نتیجه چنین فرضی این است که زنان تا زمانی که مطابق الگوهای مسلط زنانگی عمل کنند، یعنی تا زمانی که مطیع مردان در نهادهای سنتی باشند از خودکشی مصون هستند. در مقابل، زنانی که «مردانه» عمل کنند، یعنی به انجام فعالیتهای مردانه مانند تحصیل و اشتغال در خارج از خانواده بپردازند و تجربه استقلال از لحاظ اجتماعی و اقتصادی را داشته باشند به مانند مردان با خطر مرگ ومیر ناشی از خودکشی روبرو می‌شوند. زیرا اشتغال برای زنان به تعبیر دورکیم نوعی تخطی کردن از هنجارهای زنانگی و نوعی انحراف از غرایز زنانه است که می‌تواند آرامش و آسودگی زنان را سلب کند. اعتقاد به بهره‌مندی از حمایت‌های ویژه از زنانی که مطابق قواعد زنانگی عمل می‌کنند و اندرونی بودن را به صورت سنتی گزینش می‌کنند ایده ای نیست که هنوز منسوخ شده باشد و در بیشتر جوامع مردسالار زنان ناگزیر می‌شوند با بدترین شرایط سازگار شوند تا همواره الگوی زن خوب و زنانگی ایده‌آل را حفظ کنند. در این جوامع خودکشی زنان در بسیاری از موارد بخاطر انحراف از قواعد زنانگی و ترس از دست رفتن ناموس است. مفهومی که تحت سیطره مردان و در ارتباط تنگاتنگ بامردانگی قرار دارد. در این جوامع خلاء در زنانگی می‌تواند بستری برای خودکشی زنان را فراهم نماید. هر چند در خودکشی زنان این نکته مفغول مانده است که مرگ و میرهای زنانی که به نظر می‌رسد تصادف یا خودکشی هستند ممکن است قتل‌هایی باشند که مستقیماً دیگران مرتکب شده‌اند.

اگرچه اقدام به خودکشی را به ویژگی های زنانه‌ مانند وابستگی، درماندگی و نابالغی مرتبط و آن را به عنوان اختلال شخصیت مرزی یا «هیستریک» توصیف می‌کنند و این استدلال وجود دارد که زنان از مردان پریشان‌تر هستند و قادر به برنامه ریزی برای خودكشی قطعی نمی‌باشند، اما شواهد جهانی چنین فرضیاتی را در مورد زنان و رفتار خودکشی آنان به چالش می‌کشد و داده‌ها بیانگر این واقعیت هستند که در بر خی جوامع زنان نیز از خشن‌ترین روشها برای خاتمه دادن به زندگی خود استفاده می‌کنند تا فقدان قدرت خود در حیات اجتماعی را از طریق تحمیل فشارها به عذاب آوران خود منتقل کنند و از بار تحقیر ناشی از رنج مداوم تا حدودی رهایی یابند.

با وجودی که گونه‌ای مردانگی و زنانگی مسلط وجود دارد که اکثریت افراد را جذب می‌کند، اما اقلیتی از زنان و مردان که الگوهای بدیل را اتخاذ ‌کنند نسبتاً نادر هستند و در بیشتر جوامع معاصر، تسلط مردانگی نه تنها تأثیرات مخربی بر سلامت مردان دارد بلکه دربرگیرنده فرمانبرداری زنان به عنوان یک موضوع اصلی مورد انتقاد از مردسالاری است. بنابراین غلبه بر شکاف جنسیتی در خودکشی و سایر عوامل مرتبط با سلامت، جوامع را ملزم می‌کند تا مردانگی هژمونیک و ساختارهای قدرت را که منجر به بروز آنها می‌ شود، به چالش بکشند و برای کاهش خودکشی‌های دو جنس به طور گسترده استراتژی‌هایی اتخاذ کنند که با ساختارهای قدرت تولید شده و نابرابری های موجود در بین زنان و مردان مقابله کند. آموزش، امنیت اقتصادی و توانمندسازی افراد نیز باید بخشی جدایی ناپذیر از استراتژی پیشگیری از خودکشی باشد تا توانایی آنها را در مقابله با درگیری های بین فردی و بین نسلی تقویت کند. هر چند چنین اقداماتی به ویژه هنگامی که زمان و انرژی صرف شده برای حفظ نابرابری های جنسیتی در نظر گرفته شود بسیار دشوار و زمانبر است، اما نتیجه چنین کاری در نهایت به نفع زنان و مردان خواهد بود و در کاهش میزان خودکش‌ها نقش خواهد داشت.

این نوشته با استناد به مطالعات قبلی، به صورتی گذرا به تأثیرگذاری ساختارهای جنسیتی به عنوان یکی از عوامل دخیل در امر خودکشی پرداخت و ممکن است جنبه‌های خاصی از این رابطه نیز وجود داشته باشد که از الگوی مطرح شده پیروی نکند و فهم آن مطالعات بیشتر و عمیق‌تری را بطلبد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا