فراموشی در نقطه صفر مرزی
✍️هوشیار مجیدی
اینجا سردشت است ،شهری که سیلیهای جنگ تحمیلی یکی پس از دیگری در گوشش نواخته شدند، شهری که شیمیایی شد، بارها خمپاره خورد، زخم برداشت و سالهاست مردمانش با عوارض گاز خردل دست و پنجه نرم میکنند اما کمتر کسی صدای سرفههایشان را شنید. با این وجود سردشت باز هم بلند شد و با غروری که مختص شهرهای کُردنشین است، آبروداری کرد.
سردشت مثل مهران از مرزی بودنش خیری ندید، در هیچ سوی آن کارخانه یا صنایع آنچنانی دیده نمیشود که جوانان را بهکار گیرد، از همینرو در سالهای اخیر شماری از جوانانش برای کار به شهرهای دیگر کوچ کردند و آوارگی را چاشنی سرفههای خردلی کردند، عدهای هم به کولبری روی آوردند که یک روز هست یک روز نیست، خطراتش هم دست کمی از بمباران شیمیایی ندارد.
آنچه که مسلم است این است که پای اقتصاد شهر میلنگد، بر اساس آمارها بیکاری در این شهر دو برابر میانگین استانی است، هرچند رنج ناشی از بمباران شیمیایی واقعا جانکاه است اما تنها اکتفا به موضوع بمباران کافی نیست، اما نسل دیگر این شهر هم نیاز به توجه جدی دارند.